رسد صبح امید
سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ب.ظ
میان گریه میخندم که چون شمع اندرین مجلس
زبان آتشینم هست لیکن درنمی گیرد
**
دری دیگر نمی داند ... رهی دیگر نمی گیرد
خدای ما بزرگتر از همه جریانات کوچک وبزرگیست که اتفاق می افتد...
و هرچه خودش بخواهد می شود
و دیگر هیچ! داشتم فک می کردم گفتن چیزایی مهم هم دیگه مهم نیست... چه اینجا !چه به این آدما...چه به هرکی
فقط دعا می کنم امید واعتمادمونو به خدا از دست ندیم...
زبان آتشینم هست لیکن درنمی گیرد
**
دری دیگر نمی داند ... رهی دیگر نمی گیرد
خدای ما بزرگتر از همه جریانات کوچک وبزرگیست که اتفاق می افتد...
و هرچه خودش بخواهد می شود
و دیگر هیچ! داشتم فک می کردم گفتن چیزایی مهم هم دیگه مهم نیست... چه اینجا !چه به این آدما...چه به هرکی
فقط دعا می کنم امید واعتمادمونو به خدا از دست ندیم...
۹۴/۰۴/۱۶