قرار بود شالگردن بسازیم ... نسوزیم از سرمای روزها
یک عمر خیال
به هم ....
بافتیم ... بافتیم ...
سرما تماممان کرد .... آن تمام نشد ............
امضا . خودم نوشت . نیمه شب 3 مرداد
+ رفتن خیال تو از کنار من .... کنده شدن تزئینات دفتر روزهای من است ....
کاش لبخند تو را می شد .....
به برگه های این زندگی وصله زد
امضا .... یک آشنای سبز
نوشته شد به تاریخ 11:11 در 17 بهمن ماه 1392
+ انگار که دوباره بعد از هزاران سال .... به شمارش تقویم ذهنی من
کسی قفل پنجره ها را .... شکسته بود...
واژه ها بیرون ریختند .... گمانم که دیگر گریخت !
فصل تماشا گذشت !!!