مکالمه... نمی دونم
ن : به ع گفتی بهم زنگ بزنه ؟
من : آره ... گفتم! نمی دونم ...
ن : پس چرا زنگ نزد؟
من : نمی دونم ... دیگه حوصله شو نداره ... ینی !! نمی دونم ولی اون قضیه و کلا .... باعث شد از مشورت و اینا ناامید بشیم!
ن : از مشورت ناامید نشدین! از تلاش کردن ناامید شدین .... خیلی خستتون کرده؟
من : چی بگم ... نمی دونم .... انگار نمیشه...
+ خدایا .... از طرفی می ترسم از من انتظار داشته باشی حرکت خاصی انجام بدم ... از طرفی حسابی بی حوصله و خستم!
چی کار کنم!؟:(
ولی ایول داری خدایا .... خدایی می کنی! حالم خوبه .. راهم خوبه :) سخته ولی خوبه :)
خدایا هممونو کمک کن! همه ... هرکی مشکل داره ... همه مشکل دارن ! بی مشکل که نمی شه
یکی کمتر یکی بیشتر
خدایا کمک کن لبخند بیاد پیش هممون .... :)
+ اینقدر بیزار شدم و خیمه شب بازی شدم و بالا پایین شدم .... که حتی نمی خوام بگم .... خدایا لبخند بیاد به این خونه! :)))) :|
+ هنوزم معتقدم اگه سالم باشیم .... خیلی راحت زندگی می کنیم .... دردها و مشکلات درون خودمونه که مدام به رخمون کشیده میشه ...
مسئله پیش میاد و تضاد هامون مشخص میشه و به چالش کشیده می شیم!