برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

........ :)


+ گفت که با بال و پری ... من پر و بالت ندهم !

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی

یادمه بهش می گفتم پاییز

پنجشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۲ ب.ظ

+ اشکای یخیمو پاک کن 

درای قلبتو وا کن 

صدای قلبمو بشنو 

من چه کردم با دل تو 


چند روز پیش یه جا فایل دانلودشو دیدم و به یاد قدیما دانلودش کردم 


الان یهو گوشش دادم ! همچین خاطرات دوم راهنمایی ریخت به جونم !!


مهسا عاشق سیاوش بود . خیییلی هم همیشه برام آهنگ می خوند . من اصن همه صداهایی که به نظرم مسخره بود به خاطر صداش دوست داشتم :)))) 


همیشه دلمون واسه وقتایی تنگ میشه که اون برام میخوند 


همیشه بهم میگفت فاطمه تو چرا هیچ وقت نمی خونی؟؟ :)) 


یادش بخیر این آهنگو وقتی رفته بودیم عید ، مازندران خیلی گوش داده بودم 


همش هم استرس اون احمقو داشتم که اذیتم نکنه و مزاحمم نشه . چقدر با اون نگاه کردناش منو می ترسوند. 


اولین باری بود که کسی مزاحمم می شد :))) 


مهسا ندیده بودش ولی ازش متنفر بود ! همیشه خفتم می کرد که نکنه دوستش داری !!!!!!!! حالا بیا قسم و آیه ... قبول نمی کرد :)))) 


دیوونه ! بازیش می گرفت . با ش منو کشون کشون برده بودن پشت حیاط مدرسه . زنگ نماز بود . انقدر قلقلک میدادن و ... !! میخواستن اعتراف چیزی که نبود ازم بگیرن 


بعد که می دیدن از من آبی گرم نمیشه واسه سربه سر گذاشتن ، می رفتن سراغ بعدی


که اصولا بعدی خود ش بود ! باز ازون می شد یه اعترافایی گرفت :))) 


بعدشم مهسا یه دفعه می زد به سرشو می گفت من از جفتتون خوشم نمیاد ! همینجوری سطحی دوستتون دارم . فقط خانواده مو از ته دل دوست دارم 

می گفت دیگه از فردا کنار هم نشینیم ! من با شما که نشستم نمی تونم درس بخونم


آخرشم مجبورمون کرد بریم دو ردیف اون ور کلاس


اینقدر غصه می خوردم! نامرد :)) قیافه شو سنگ می کرد و می گفت ما از لحاظ فلان و فلان فرق داریم. این واسه وقتی بود که جو سیاسی زده بود بالا 


ش می گفت ولش کن دختره ی فلانو ! ولی من ازون آدما نبودم که باهاش همراه شم و یه جنگ راه بندازم 


یادمه یه بار خیلی مهسا اذیت کرده بود . با ش تصمیم گرفتیم من با مهسا قهر کنم . دیگه طرفش نرم 


صبح رفتیم مدرسه و یهو مهسا با شوق فراوون اومد استقبالم و می خواست آخرین چیزای خنده داری که دیده رو تعریف کنه و حسابی بخندیم :))


منم مثل این دختر مسخره ها بهش اخم کردم و گفتم یه چیزی که یادم نیست . 


خییییییییییلی بهش برخورده بود . اون موقع بود که از خودم بدم اومد . خیلی اذیت می کرد ولی هیچی ته دلش نبود


من دلشو شکستم اون روز 


اون موقع فهمیدم چقدر این حرکتا بهم نمیاد


همش از دستم فرار می کرد و نمیخواست منو ببینه اصن . دیگه بالاخره گیرش انداختم و جلوشو گرفتم . 


دیدم اشک تو چشماش جمع شده !! خیلی خراب بود . حتی بعدا هم دیگه هیچ وقت اون شکلی ندیدمش


ولی خب به مرور راضی شد و کم کم فراموش کرد !


بعدش که رفتیم دبیرستان کلاسامون جدا شد . خیلی اصن خوشحال شده بودم !! چون واقعا اذیت می کرد . خیلی دوستش داشتم ولی بودن باهاش هم فرسایش آور بود 


هزار بار بعد ازون هم گفتم دیگه باهاش قهر می کنم ولی نشد 


تا حالا تو عمرم دختر به عجیب غریبی مهسا ندیدم. به خاطر همین هم مونده بودم ! پیچیدگی و حالتای متناقضش خیلی به نظرم قشنگ و تک بود !:))) 


تو کلاس خیلی تحت فشار بودم . اون سال خیلی سخت بود . سال عجیبی بود . همش تو تردید اینکه سال دیگه کجا باشم!!


دیگه قطعی شده بود برام که میرم ازونجا .


مهسا دیگه داشت خیلی پیش می رفت . دیگه از حدش گذرونده بود . منم اون روزا مث آب جوش بودم و هی سر می رفتم و قل قل می کردم . 


یه شب دلو زدم به دریا و هر چی تو دلم بود اس ام اس دادم . ازینکه چرا فلان صفت رو بهم گفته ! ازینکه چقدر دلمو شکونده ... ازینکه باهاش چقدر تنهام ... ازینکه چقدر .... :))) 


نگو اون ور یه گریه و زاری فجیعی راه انداخته بوده . خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود . اصن فکرشو نمی کرد این همه دلم پر باشه


چون من عادت دارم هی هیچی نمی گم !!!! :| بده خیلی 


بعد مامانش نصف شب زنگ می زنه خونمون که من با مهسا صحبت کنم و باهاش قهر نکنم :)))))) 


بازم من نمی تونم تحمل کنم ! وای چقدر دیدن طوفانش سخت بود . 


فرداش به یه حالت انگار نه انگاری با هم رو به رو شدیم .


هنوزم که هنوزه راجبش چیزی نمی گیم ولی ازون روز به بعد خیلی بهتر شد . بعدش یه قضایای ناجوری براش پیش اومد که خیلی در حقش ستم شد 


و کلا خیلی اخلاقاشو کنار گذاشت و ... :)) 


اینجور شد که دوسال آخر خیلی بهتر بود 


و در نهایت فهمیدم که چه طور می شه در قلب مهسا نفوذ کرد و به تهش رفت ! همون جایی که به قول خودش سطحی نیست :))))


مهسا میگه قبلنا تو خیلی در برابر من احساساتی بودی و من بی تفاوت 


الان جاهامون عوض شده !! من احساساتی شدمو تو بی تفاوت 


نمی دونم ولی دیگه باورم نمیشه :))) حرف آدما باورم نمیشه :)) 


مطمئنا اگه احساساتی بودن به شیوه صحیحش باشه ، هیچ وقت ته نمی کشه !! حالا اگه واسه ما ته کشیده لابد درست هم نبوده :)


اون موقع ها جو جو دوستیابی بود! منم که همیشه تنها بودم ! البته مهسا هم همینطور 


یادمه اون موقع ها که ازش دلخور بودم می گفتم یه روزی ... یه روزی که خیلی خیلی دوستم داری ... از پیشت میرم و تنهات می زارم :)))  


آخرش هم این کارو کردم ! کاملا ناخودآگاه ! درحالی که دوست نداشتم ...شایدم دوست داشتم 


ولی یادش بخیر ! بچه بودیم و جفتمون اخلاقای ناجور داشتیم 


البته آدم فقط وقتی بچه س اخلاقای ناجور نداره !! یه وقتایی این اتفاق برای آدم بزرگا هم میفته ! درواقع خیلی وقتا ! اگه آدما دنبال رشد و بزرگ شدن خودشون باشن 


یادمه یه وقتی که خیلی ازش خییییییلی دلخور بودم یه شعر بلند بالایی نوشتم که آخرش اینجوری تموم می شد :


خداحافظ پاییز من


خداحافظ چشمانت که جز آتش چیزی نداشت


من دلم برای بهارش تنگ می شود :)


خخخخخ! :))))) 


البته خودش از وجور همچین چیزی خبر نداره وگرنه کلی می خندیدیم :))))) 


ولی خب ترکیب قشنگی شده بود و درکل نسبت به سنم اون موقع ها چیزای قشنگی می نوشتم که الان نمی تونم :) 


خیلی وقته :) چراشم خودم می دونم 


البته بزرگ شدن و مشکلات دهان بسته کن هم بی تاثیر نبود 


بهتر باباااااااااااا! چی بود دم به دیقه احساساتمون فوران می کرد :| 


البته بعدش که می نوشتم حسابی سبک می شدم و حال می کردم . :))))

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۱۰
...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">