برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

........ :)


+ گفت که با بال و پری ... من پر و بالت ندهم !

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی

زندگی من در آینده 2

سه شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۴ ق.ظ

جمع بندی که اول پست میارم (مدل جدیده) :


کلا تا الان اشتباه زندگی کردیم ! زندگی رو خودمون زندگی نکردیم .فکر کردیم احساساتمون واقعیه . تصاویر زیاد ساختیم . ازین به بعد تلاش کنیم که اون احساسات گذشته رو بشناسیم و رفع کنیم و درست زندگی کنیم بدون من !


ما فقط داریم با هم می جنگیم


می تونم با دلایل بسیار زیاد برای همه اثبات کنم 


 چه جوری میشه با وجود این جنگ هم دیگه رو دوست داشته باشیم ... زندگی رو دوست داشته باشیم واقعی و زندگی کنیم؟


بحث سر واقعی بودنشه وگرنه ما رو همه چی اسم گذاشتیم!


خیلی بی هوا پریدم وسط ! نه؟ :) 


همه دنبال این هستیم که به هر طریقی شده میدون خودمونو افزایش بدیم . جالبه! داشتم کتاب آقای مصفا رو می خوندم الان (تفکر زائد) 


داشت راجع به این رقابت و مقایسه ارزش ها می گفت . و من یاد این افتادم که آخرین برداشتم و تعریفم از زندگی : میدون جنگ بود . 


و برام خیلی جالب بود که دارم با تمام قوا ، نه چندان پنهانی فقط با آدما می جنگم طوری که مطابق ارزش هام باشه. یعنی فقط نیاز داریم هر طور که هست برتر باشیم یا اگر برتر نبودیم بزاریم به حساب تواضع یا افتادگی خودمون


اینا مثالی گفتم!


شیوه هرکسی توی جنگ متفاوته . بعضیا پیچیده تر می جنگن بعضیا ساده تر 


هر کسی فقط خودش می تونه بگه سالمه یا نه!! 


یه مثال خوب به ذهنم رسید الان ! مثلا من این مطلبو می زارم که شما رو با این موضوع آشنا کنم . 


ولی در عین حال یه بندی بندازم گردن شما که حتی اگه رفتین سراغ این موضوع ، توی قلمرو من باشین و براتون مرجع باشم . 


یعنی شما رو محتاج خودم بکنم . حتی اگه پیشرفت خاصی بکنید مهم نیست فقط تجربه من حداقل به شما بچربه . 


اما یکی هست که با علاقه واقعی یه موضوعی رو نشر می ده و .......... واقعا نمی دونم چی بگم . چون نمی دونم واقعی چیه 


ولازم هم نیست بدونه آدم . 


اصل قصه اینجاس که ما از بچگی ارزش رو گذاشتیم روی تعبیر و تفسیر و تصویر بعد از انجام یه کار ! کار خوب و بد واسه تعبیر و برچسب بعدش انجام میشه . 


که در نهایت تشکیل هویت فکری میده و برای هر کسی بسته به شرایطش متفاوته و این خیلی بحثش زیاده ! اگه دوست دارین کتابای این لینک پیشنهاد خورشیدی و تفکر زائد رو بخونید . 


من به دوستام خیلی پیشنهاد دادم . 


ولی واقعا درون ما خیلی پیچیده شده . 


راه دوم زندگیم عبارت است از : کنار گذاشتن این هویت های فکری به روش هایی !! 


درگیر بودم که واقعا این راه درستیه؟؟


حسن هایی که می تونه عیب هم باشه :


قرار نیست تو به جایی برسی یا کسی بشی واسه خودت اصلا همچین چیزی معنی نداره 


اعتماد به نفس و من اینجوریم من اون جوریم دیگه بی معنی میشه به مرور ! به مرور ! طاقتشو داری؟ 


قرار گرفتن توی مسیر پر از شکست من که تو رو دچار حالات متنوعی می کنه 


خیلی حساسه ! میگن زندگی حرکت روی لبه تیغه ! راست گفتن 


تو از همه ی لذت های سطحی به مرور محروم می شی و این برات خیلی سخته 


گفته بودم که من پنج شیش بار توی این دو سه سال کتابای کارن هورنای رو شروع کردم و رها کردم چون پذیرشش سخت بود که من سالم نیستم و می گفتم اینا دروغه ! به درد پیرا می خوره ... خیلی خشکه ! حالم بد شد 


و هنوزم که هنوزه همین حالت برام پیش میاد خصوصا با دیدن آدمایی که بالاخره مثل خیلیا هویت فکری دارن ولی چه کارای جالبی می کنن و ظاهرا که شادن و لذت می برن 


یا خیلی تردید می کنم سر این قضیه که آیا واقعا حرف های مثبت و ... تاثیری توی زندگی خوب نداره؟ 


و البته اینجوری جواب میدم که این راه اولا یه نگرشه که تا آخر عمرت باید براش تلاش کنی و وقتی به سلامت رسیدی مراقبش باشی 


 و اینکه این چند وقت خیلی سعی کردم مثبت باشم ولی همیشه چند وقت یه بار به شدت آشفته می شدم . حالا فرض کنید الان که پاییزه وضعیت منو ! خصوصا سالهای گذشته 


به نظرم اون حرفا تاثیر داره به شرطی که حالت اجبار به خودش نگیره ! یعنی من اگه مثبت نبودم خودمو سرزنش نکنم . 


اصلا این سوال باز به وجود میاد که چرا با این حالت شدید من دلم میخواد مثبت باشم که بعدش اگه نبودم سرزنش کنم خودمو و ناامید بشم؟ 


یا اصلا سخت گیری توی این نگرشی که توضیح دادم ، مثل سم عمل می کنه . شما رو کلا پرت می کنه . 


و همچنین نکته مهم تر اینه که این مثبت بودن و تلاش در جهتش سرپوش نباشه روی احساسات من . 


ما عادت داریم احساسات خودمونو یا طرد می کنیم یا فراموش ! مثلا اگه من نسبت به تو حس نفرت دارم یا خشم ، فراموشش می کنم چون به نظرم بده زشته و از من بعیده و این جا چه جای خشم؟


و اصلا واسه من خیلی افت داره که و غیره ! 


حالا من به خودم یه تصاویر و انرژی هایی که به زور از طریق دیدن طبیعت یا محبت فلان کس کسب کردم ، به خودم می دم . 


ولی اون انرژی نه قوتی داره نه دوامی و همچنین من بعد چند وقت با شدت پسش می زنم . 


درواقع تلف می شه . چون اون داخل وجود من یه خشم ها و حقارت های کهنه ای هست و یه هدف های بی ارزش و جنگ طلبانه ای که درجا این انرژی رو صرف همون کارا می کنه . 


یا همون حرفای خوبو مثبت رو اینقدر می کوبونه تو سرت که قشنگ حس حقارت و کوچکی برات نهادینه بود ، بیشتر تقویت شه .


حالا واسه هر کسی مدلش متفاوته بسته به شرایط . 


اینا که گفتم خیلی کلی بود . خیلی چیزا هست که نمی دونم ! البته دونستنش مهم نیست زیاد ، رفتن راهش مهمه


و اینکه لزوما یه آدم عصبی لازم نیست پیشرفت اجتماعی کمی داشته باشه . ممکنه یه رئیس فلان جای بزرگ باشه . 


خییییییلی پراکنده گفتم ! چون قصدم اصلاع رسانی نبود یا نظر خاصی نداشتم در هم شد :| 



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۲
...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">