برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

........ :)


+ گفت که با بال و پری ... من پر و بالت ندهم !

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی

زندگی من در آینده 4

سه شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۱۳ ب.ظ

خب ! خودم خوب آگاهم که خیلی پراکنده نوشتم بنابراین تصمیم گرفتم یه خورده جبران کنم :دی


میخوام یه داستانی تعریف کنم :) 


یه روزی یه روزگاری یه آدم نه چندان پیچیده ولی وابسته چشم هاشو به دنیای مجازی باز می کنه 


اون روزا جو ، جو نوشته های غم انگیز و غم و شکست عشقی و مرگ و بدبختی و فلاکت بوده . 


ازون جایی که استعداد خوبی هم تو نوشتن داشته ، حسابی با اون فضا پیش میره . 


یه فضای دوستانی داره که اینا مدام توی همون قالب غم و اندوه ، تغییر جهت می دن و روی دست هم بلند میشن . 


به طور پنهانی یه رقابتی شکل می گیره !


طرف داره مثلا احساسشو می گه ولی انگار میدون جنگه . ( خودشونم نمی فهمن)


بعد مدتی یه عده دیگه شروع می کنن به گفتن اینکه چه کار خزی شده و شما چقدر سست عنصرید . 


به مرور و خیلی آروم جوری که کسی متوجه نشه ، فضا میره به سمت جوک و خنده 


دیگه خودشونو ، مردمو ، ایرانو خارجو آسمونو زمینو مسخره می کنن بی حد و مرز 


اون شخص قصه ما ازون جایی که دوست داشته متفاوت باشه ولی همیشه با موج عموم می رفته ، همراه این موج هم میره 


دیگه نوشتن شعر و افسوس خوردن کار خزیه و مقبول نیست ! پس واسه این که کم نیاره یا حداقل خودشو به آدمای سطح بالاتر و با میدون جنگی بالاتر برسونه تلاش می کنه . 


دیگه فقط بخند بخنده ! و همیشه هم این لا به لا درد بی درمون غم و حسرت خوردناش ، بیرون می زنه! به شکل های متفاوت 


اما خب همون طور که نمی دونید و من میگم که بدونید ، تغییری تو زندگیش ایجاد نمیشه ! روزی هزار تا جوک هم بخونه و بنویسه و به زمین و زمان گیر بده ، اتفاقی نمیفته 


روزا و شبا همونطوز که بود .


چون هنوزم که هنوزه زوم این آدم روی مشکلاته و همش حساسه رو مسائل پیرامونش . خیلی حساس . اصن زندگی می کنه تا سوژه گیر بیاره واسه حرفاش . 


دوباره یه موج اقلیتی شروع می کنن به نقد این که چرا مثبت نباشه !؟ چرا چیزای خوبو نبینیم ؟؟ 


و اون قهرمان قصه ما و دوستاش دوباره واسه این که کار خزی دارن انجام میدن ، میرن رو به سوی مثبت اندیشی 


و دوبارع اونا زندگی نمی کنن . 


بازم دنبال سوژه ن و همش درگیرن که خودشونو نشون بدن که چقدر مثبتن و دنیا الکی چه قدر خوبه و ....


اینجوری وضع حتی بدتر می شه چون همش طرف خودشو سرزنش می کنه که چرا!؟؟؟ چرا الان من دلم گرفت؟


مگه تصمیم نگرفتم مثبت باشم پس چرا هنوز افسردگی می گیرم ؟؟ ای خاک تو سرت خودم ::| 


در واقع به صورت دوره ای ، یک مسئله ای منفی یا مثبتی رو ارزش می کنیم و سعی می کنیم بهش برسیم . 


اونم چه جوری!! با رقابت !! جوری که از دیدن احساسات هم ناراحت می شیم و دوست داریم یه فن شدید تر و دهن پر کن داشته باشیم ولی خیلی ملایم بزنیم تو دهن طرف 


در واقع میخوام بگم از یه جایی به بعد اصلا مهم نیست اون مسئله که مد میشه و ارزش میشه و تشخص میاره ، خوبه یا بده !


شاید ظاهرش خوب یا بد بشه ولی اثرش چندان تفاوتی هم نداره 


از همون اول که غم مد شد ، خب اگه شرایطش بود و دید مثبت مد می شد ، فرقی نداشت چون ما از روی کمبود خودمون ، کمبود انرژی های درونی واقعی ، به خاطر متفاوت شدن از بقیه ، به خاطر رقابت و .... به این حالت افتادیم . 


ما زندگی نمی کنیم فقط تماشاگریم و منتظر فرصتیم تا بجنگیم و رقابت کنیم و میدون به دست بگیریم . 


منظور اصلی اینکه ، منی که دارم میگم فلان وبیسار و اینجوری نباش ، با تویی که همرنگ جماعت شدی تفاوت ندارم .


چون هدف جفتمون یکیه ! جنگیدن ! افزایش میدونت ! 


شاید من به فکرای خیلی بهتری نسبت به تو دست پیدا کرده باشم ولی هدفم چی ؟؟ هدف اصلی منظورمه . 


اینا همه جوابی بود که دیدگاه شماره 2 به این قصه داد و نتیجه گیری کرد 



+اما خب سخت نباید گرفت که مسائل بیشتر سخت می گیرند . 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۲
...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">