برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

........ :)


+ گفت که با بال و پری ... من پر و بالت ندهم !

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی

اگه سختی راه نگیره پای رفتن رو از من

دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۳:۵۰ ب.ظ

دیشب اینقدر حالم بد بود :( باورتون نمی شه ... 


نمی دونم چرا جدی جدی دل روحی آدم درد می گیره انگار قلب واقعی آدمم درگیر می شه .... نفسام سنگین شده اصن 


فک نکنم البته ربطی به قلب داشته باشه نفس :)))) 


من ممنونم و دیپلم تجربی دارم  :| :))))) 


این هفته چه هفته گشنه ای بود . اولاش واسه کشا بعدش برای کشاکش روزگار :)))) 24 ساعت یه بار ... ناهار به ناهار ! بقیه ش هیچی


یه روز خونه آجی یه روز خونه مامان داداش اینا !! 


خونه خواهرم هنوز خیلی نصفه چیده شد . اونجا هم می رفتم مثلا کمک ^_^


یه روز مجبور شدم (کردن مجبور منو) همه وسایلشو بریزم اتاق خودم یا توی جعبه و ... !!!! دیشب اومد مثلا ببره باز نصفشو گذاشت پیش من 


منم تو کمد گذاشتمشون ! من کم جا :)))) 


چند ساعت یه بار حرفای یکی بهم تزریق میشه و بهم استرس میده . همش تصورات اشتباه و الکی 


بابام نمی دونم چرا اینقدر زود یادش میره! همه مردا همین جورن!!!! می شینم کلی با احساس و بغض و فلان براش حرف می زنم قضیه رو بفهمه بعد دوباره حرف خودش می زنه 



وای 


گفتم محض تنوع چارتا آیکون و اینا گذاشته باشممم 


نمی دونم این روزا ... !! 


این فکرای زائد هم خیلی قضیه رو پیچیده می کنه ! همش احساس می کنم کاری از من ساخته نیست:( 



...

................................................................................................................................

..............................

............................................

.......................................................

..................................................................... 


دیشب داشتم فکر می کردم چقدر تنهام! آخه آدم تو لحظه های سخت زندگیش حتی یک نفرو نداشته باشه باهاش درد دل کنه یا راهنمایی بگیره .... خیلی عجیبه برام 


نمی دونم چی بگم ولی این چند روز خیلی به یه مشورت کوچیک هم احتیاج داشتم ولی کو بود!! نبود :))) 


شاید تقصیر خودمه .... حتی این استرس دهنده ، خیلی بیشتر حرفاشو به آدما می زنه و همش میگه کسی ندارم :)))) 


خیلی سخته آدم ... یک شخص تو زندگیش که برای خیلیا یکی از مهم تریناشونه اینجوری استرس بده ، اون جوری منقلب و غیرقابل کنترل شه و آسیب به خودش و بقیه بزنه ... دیدنش خیلی سخته 


نه می تونی دوستش داشته باشی نه می تونی دوستش نداشته باشی ... نه می تونی ............


تا کی این تعبیر ها ... تفسیر ها 


با این وجود بازم به بیماری روانی اعتقاد ندارم 


خیلی حیفه انسان به این مراحل برسه :( 


البته همه اینا درسه و من الان باید خیلی زنگ خطر رو احساس کنم و اون روند رو مثل این آدم نرم 


هر چی می کشیم ما آدما از غرور و .... 


ولی خب چه کنم!؟ مهم ترین سوال این روزاس ... چه کنیم ! حالا که این شکلی شده چه کنیم ... 


نفرین می کنه نمی دونه تف سربالاس خودمونو می گیره 


ای خدا ... 


دلم می سوخت برای آجیم ... همش هدف حمله ها ...! اشکال نداره ... تنشون سلامت ... والا 


خداروشکر ... جدی :) 


پی شب که رسیدم خونه رفتم تو اتاقش که خالی از اثرش شده بود ... ازون اتاق بی نظمش خبری نبود :)) 


اینجوری اثرشو پاک کرده بعد فردا می گفت چرا نیومد به من سر نزد :)))) 


بی تو به خونه اومدم زخمی تر و طوفان زده 

مثل یه مرد گمشده که تازه از جنگ اومده 

خونه ولی بدون تو با خاک یکسان شده بود 

جهان خاطرات من اسیر طوفان شده بود 


واقعا همچین احساسی داشتم ! فرداش این آهنگه داشتم گوش میدادم بعد فهمیدم چقدر حس من بود :)))) و خیلی خنده م گرفت !


از یه شعر عاشقانه !!! حس من به آجیم !! 


شب موندم اونجا و یاد این چند سال و خاطراتمون ... کلی گریه کردم . البته نه از روی دلتنگی براش . اصن بهتر که رفت:))) یاد خاطراتی که شبیه همین روزا بود ... شبیه همین صحنه های حالا ... یاد کسی که از یه روزی دیگه نبود و .... :( جز خاطره دور تو ذهن ما چیزی ازش نمونده :) 


وای .... من این روزا بدجور به موزیک گوش دادن معتاد شدم :| 


یعنی اصن مجبورم یه چی گوش بدم یه حس همدردی دریافت کنم و خوب شم 


چه جور میشه این حس متناقض ... 


وقتی زخم زبون زدن تهمتاش تصورات غلطش ... آدمو به خشم و نفررت می کشونه 


بعد می بینی داری ازین حس هلاک می شی


دلت می سوزه براش و قلبت می شکنه حسابی ... نمی دونی چی کار کنی 


ازون طرف اون میگه من غذا نمی خورم فلانه ... گریه می کنه حرص میخوره قفل می کنه!!! :| :( نمی تونمم بش بگم عزیزم تقصیر خودته این آدم این شکلی شده دیگه 


البته گویا هر کسی تقصیر خودشه ولی زدن این حرفا ... نمی شه گفت ! چون ما که جای کسی نبودیم ! 


خود عامل اصلی هم از گریه زاری کم نمی زاره 


آدم دلش می  سوزه می بینه طرف سر مسئله پوچ اینجوری می کنه و ... مسئله ای که وجود نداره 


عمرا هم راضی نمیشه چون غرورش هم اجازه نمیده 


هی ... 


 امیدوارم بتونم حواسمو به نخ اصلی موضوع و درسی که باید بگیرم جمع کنم !!! 


امیدوارم ....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۱۸
...