برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

........ :)


+ گفت که با بال و پری ... من پر و بالت ندهم !

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی

یاد من باش ...

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۴۵ ب.ظ
شما چقدر با آرزو گره خوردین ...!؟ 


داشتم فکر می کردم پس چرا خدا جواب یکی از آرزوهامو نرسوند !! چرا هی امیدم ناامید شد؟ (منظورم مواردی خاص وگرنه خدا مارو بی خوشی نمیزاره :) 

دارم کم کم ناامید می شم 

اما در جواب به خودم گفتم مگه خدا بهت گفت همچین آرزویی بکنی ؟؟؟ 

که داری ناامید می شی!؟ آرزو داشتن نداشتن تو که فرقی نداره 

میخوای جای خالی این لحظه ها رو پر کنی؟ میخوای آینده تو دستت باشه و غافلگیر نشی !!!!!!! 

خوبه تو خودت اصن فکرشم نمی کردی بتونی همچون آرزویی داشته باشی و بهش رسیدی ... حالا چی؟! پس چرا امید بیچاره تو می بندی به یه چیزای واهی و دل به خواهی ؟ که بعد ناامید شی؟!

تو مث ذره کوچیک تو جهان بزرگ خدایی ... مث که نه ! یه ذره کوچیکی 


یه وقتی آدم آرزو می کنه و هدف می زاره برای خودش که بتونه درجهتش تلاش کنه 

کلا ... همین می شه که هنر به سطوح پایین می رسه و درگیر تیرگی ها و موندگی ها و ... می شه 

چون درگیر آرزوها و هوس ها و دل بخواهی های ما می شه 


حالا بزرگ و کوچیک داره 


جهان من با آرزوها گره خورده ... دارم خیلی سعی می کنم خالیش کنم ازین آرزوها 


بدعادت شده طفلی

به قول شاعر گفتنی یهویی یادمان آمدی هویجوری ... 

هرشب از همین رویا 

با این که خسته م با اینکه دل سردم 

بازم رو به تنهایی این قدر می رم که با تو برگردم ... 


زندگی آدم خراب میشه واقعا ... لذت خوشی های زندگی از بین می ره و هیچ وقت نمی فهمیم زندگی چی شد چون ما همیشه آرزو داشتیم !!!! 

هیچ وقت راضی نشدیم .. هیچ وقت یاد نگرفتیم چه جور خوشبخت باشیم 

یهو این ترانه جناب رهی هم در ذهن ما آمدی هویجوری ...


دیدی که رسوا شد دلم 

غرق تمنا شد دلم 

دیدی که من با این دل بی  آرزو عاشق شدم 

با آن همه آزادگی بر زلف او عاشق شدم 

ای وای اگر صیاد من 

غافل شود از یاد من 

قدرم نداند ...

فریاد اگر از کوی خود 

وز رشته گیسوی خود 

بازم رهاند ...



+ این روزا من با خودم در آینه ... با خودم ... هی حرف می زنیم .... بس که دوست داشتنی دلی یافت نشود که روبه رویش بنشینیم چرت و پرت حتی بگوییم ... 

وقتی شب از کوچه رد شد 

حکم خنده تا ابد شد 

وقتی گل صد تا سبد شد 

یاد من باش ... 

یاد من باش ... 

وقتی غم خونه نشین شد

وقتی سایه نقطه چین شد

روزگار بهتر ازین شد

یاد من باش ... 

یاد من باش ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۲۳
...

نظرات  (۳)

ببخشید فاطمه اشتباه تایپی زیاد داشت کامنتم اخه با گوشی زیاد راحت نیستم . کلی هنوز حرف های دلی دارم که باید بزنم. اینارو ولش کن بیشتر ارایه ادبی توش به کاررفته بود تا حرف دلی. فقط من یه چیز بگم که هیچوقت اعتمادتو از دست نده شاید برات جالبباشه  بگم که کسی که به خودش یقین نداره به خدا هم یقین نداره 
پاسخ:
سی سی!!!! می دونی چیه !!! آخه تو به چی اعتماد می کنی ! به خودم اعتماد کنم که رو فطرتم نیستم ؟؟ 

و پر شدم از کلی چیز میزایی که در طول زندگی بهم وارد شده؟ 

احساس می کنم (برای خودم) اصالت انسانیمو از دست دادم 

البته تو هم حتما یه چیزی دیدی که این حرفو می زنی و قابل تامله ولی فکر من الان اینه
من شک ندارم اون تیکه ای که گفتی زندگی آدم خراب میشه ولی ته قلبت یه حس خوبی داشتی. یه حس از جنس آرامش و وجد  درست گفتم؟   اتفاقا فاطمه از وقتی که خیال پردازیم خیلی بیشتر شده به خودم میگمخدایا پس من تا قبل از این چطور زندگی میکردم؟ دل خوشی و شادابی من تو زندگیم چی بود؟ میدونی طوری شده که من حتی شرایط قبل از اینمو درست درک و یادم نمیاد. حالا تو چقدر این شکلی هستی؟ اگه خیلی راحت میتونی احساسات الانتو با گذشته مقایسه کنی پس بدون هنوز وجودت سرشار از یقین نیست . شاید این فعل آخر جمله رو بشه دو جور تمومش کرد"نشده" یا "نیست " تو بعد اول قضیه رو بب
ا فعل انسانی تمومش کرد یا تو تو بعد دومی از دید مطلق گرایی از سر گنگ بودن بهش نسبت داد. میبینی یک جمله با دو برداشتی که هیچ کدوم حتی یک دیگه رو هم نقض نمیکنن که بگیم ربطی به هم ربط دارن . پس باید دنبال یک خصوصیت مشترک تو هر جفتشون بود . من ترسم از اینکه فعل دومو خدا ترجمه کرده باشی ل
پاسخ:
آره دقیقا :))) احساس وجد از اینکه بالاخره کشف کردم چه چیزی اینقدر منو آزار میده و به در بسته می خورم مداامممم 


سی سی تا حدودی گرفتم چی میگی ولی من راجب یه تقاضام از خدا اینقدر آرزو داشتم 


نه فقط تخیلاتم . البته من همیشه آرزو های فراوان داشتم بدون این که اتفاقی بیفته یا کاری کنم چون همش میخوام یه چیزی بشم 

نیروی تلاشم از بین میره خب

ولی من همیشه قوه ی تخیلم خیلی قوی بود ولی خب می دونی ... به سمت و سوی خوبی نرفت 

یعنی ... ثمری نداشت برام 

فکر می کنم افکار تو سازمان یافته تر باشه و تو رو در بر می گیره 

ولی افکار من دچار بیماری شد ... تیره و وارد روزمره هام شد 

این البته با پستی که نوشتم رابطه نزدیکی داره ولی من راجب آرزوهای زندگیم گفتم ! تو بگو حاجت :) 

ولی خب راجب تخیلاتم هم اتفاق خوبی نیفتاد 

همیشه همه کاراهام نصفه 
سلام و عرض ارادت دوستان.
سال نوتون مبارک.

آدرس وبلاگ بنده تغییر کرده و به آدرس :

http://mim.blogfa.com

منتقل شده.


با تشکر (یه سبد گل ! )   :)  3>
پاسخ:
از چه رو؟ :) 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">