برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

........ :)


+ گفت که با بال و پری ... من پر و بالت ندهم !

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی

من و سایه

يكشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۱۶ ق.ظ

+ تــــــــق ! خیلی محکم می کوبونه به هم 


یهو بغضم می ترکه ! حالا باید بی صدا هم باشی :| :)) 


خلاصه که مفصل ...


چقدر آدما چقدر ... چقدر ... اه حالم به هم خورد 


نمیخوام بمونم 


آیا ممکنه فرار !؟؟؟؟؟ داشتم بهش فکر می کردم 


ولی این کار از من ساخته نیست . فرار هم مال ترسوهاست


بعد دقیقا به کجا؟؟؟ آدم یه فامیلی کسی داشت می رفت پیشش وگرنه خیابون و بیابون که نمیشه فرار کرد 


قبل اینکه بکوبونه به هم اون شی رو ... موقعی که داشتن بحث می کردن 


داشتم به این فکر می کردم که بیام فکر کنم تو اصن وجود نداشتی 


اصن دیگه منتظر نباشم ...


هیییی! چرا وقتی میخواستی نباشی درگیرم کردی 


من حتی الان کسی رو ندارم که یه کم ازش مشورت فکری بخوام 


یه وقتی آدم خودش کم میاره 


نیاز داره به یه دوستی کسی ! 


اون قدر خودمو از همه دور کردم که ... 


فردا میرم دوستی رو ببینم ! شاید ! بالاخره یه نفر پیدا شد که تعلق به خانواده کمی داشته باشه در این ایام


حالا ولی می دونم که هیچی بهش نمیگم ... 


خیلی وقته که نمی گم 


نمی دونم حالم باید از چند جهت بد باشه؟؟؟!!!!!!!! 


اون زیر زیرا کلی موجود مزخرف سروصدا می کنن 


همش چرت و پرت می گن 


همش بین منو اونا شباهت پیدا می کنن 


میگه ببین تو هم عین مامانتی و عین خودش میشی ... خاک تو سرت 


یا عین فلان کستی و خاک تو سرت 


حالم بد شد


حوصله خودشناسی هم الان ندارم :( 


وگرنه معلوم نیست چه خبببببببررررررررره


اصن این مقوله خودشناسی رو وارد خودایده آلی کرده مدام سرزنش می شم


مداااااااااااااام 


پس بگو چرا اینقدر بی حوصله ام 


شرایط این مدت جوری شد که من مدام توی اون فضای نابه سامان که حالمم بد بود ، خودمو سرزنش کنم 


در نتیجه رسیدم به این بی حوصلگی بی حالی 


ولی حالا نمی دونم چی کار کنم 


استراحت؟؟ چه استراحتی


تا میام استراحت کنم ذهن دردسر می سازه برام . 


همش آرزو می بافه ... برنامه می چینه تا خودشو نگه داره ... همش فکر گذشته ... آینده 


حالا نمی دونم چه جوری تو حال باشم 


جو خونه بدههههههه 


همش به استرس و حال بدم می افزایه


این مدت بی وقفه 


تو فشارم ... خودمم خودمو می زارم تو فشار


دیگه هیچی!!!!!!!!!!!!!


الان که یه کم اوضاع اومددستم بازم داره خودشو محکم می کنه


دوباره فعالیت ذهن میخواد شروع شه 


دوباااااااااارررررهههههههه


من نمیخواممممممممم


حالا گه یه کمی شفاف تر با مسئله حالا رو به رو می شم می بینم که ...


من این مدت با این فشار ها ... 


و کل ساال 93 با اون فشارا ....


درسی کاری زندگی ... همه چی... 


نیاز دارم به تنوع و استراحت 


تازه نکته مهم تر این روزا اینه که من کاملا تنهام تو خونه و تو این اوضاع یه خواهر داشتیم که پیش ما نیست در قلب ماست :| 


حالا ولی کاملا طبیعیه بخوام با کسایی باشم که دوستشون دارم 


اما خب کسی نیست


نیست؟؟ 


هاااااااا! چرا هست ... 


یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون می نویسم و اون خوابه :|


یکی که من دوستش دارم مطمئنم! اونم داشت یه زمونی 


حرفاش جوری بود که آدم حس می کرد دیگه با وجودش تنها نیستی


گفته بود صبر داشته باش وقت گل نی میام :| 


همین الان از تصور این نکته دلت گرم میشه میخوای هممش زندگی کنی


بعد با خودت میگی کجاست ؟؟


نکنه از دست من ناراحته؟ اون که از چیزی خبر نداره من باید براش توضیح بدمممم 


بعد میگی خب هر چی دلیل نمیشه ! 


بعد میگی لابد دیگه دوسم نداره 


بعد میگی نهههههه! 


بعد فک می کنی ازش نشونه می بینی


بعد میگی نه اشتباه فک می کنی جانم 


اگه واقعا هنوزم همون جوره پس چرا این مدت یه حالتو نپرسیدددددددد


نگفت چطوری!!!!! :| 


بعد توجیح می کنی برای خودت 


یه وقتایی هم نمی تونی توجیح کنی


فک می کنی شاید یه چطوری گفتنشم یه خورده زندگیتو راحت تر می کرد 


شاید ... خوشال تر بودی راحت تر می تونستی کنار بیای با مسائل 


شایدم این فکر اشتباهه 


اصن ... خب میگفت تموم ! من یه روز یه اشتباهی کردم تو چرا جدی گرفتی دختر


بعد یه حس دیگه میگه تو چه باشه چه نباشه همینی


پس سعی کن آدم باشی 


ولی میگی نهههههه! این شرایط که من دارم هرکی بود می شکست و خسته می شد


هرکس بود ...


خب آدم این انتظار از کسی دااره که فک می کنه دوستش دارن وگرنه همچین انتظاری از بقیه نداره


و باز مسئله انتظاررررر


بعد میگی خب برای همیشه دیلیتش کنم بره (آغاز گفتگو من وسایه)


نمی تونم 


چرا ؟ 


نمی تونم نمی تونم نمی تونم نمیخواااااااااااااااااااااااااااام 


پس چرا اینقدر خودتو می زنی آب و آتیش


خسته شدم بس صبر کردم خسته ... از هر جهت زندگیم خسته م 


اون وقت منتظری بیاد نجاتت بده؟؟


نهههههه!!!!!!!! نمی دونم 


آره همینه دیگه


ولی حق دارم !! حق دارم ... حق ندارم؟


حق چی؟؟ 


حق اینکه باشه...


یعنی همه مسئله زندگی تو بودن و نبودن اونه!


نههه! معلومه که نه ولی بودنش می تونه خیلی چیزا رو بهتر کنه .. حداقل حال منو 


تو زندگیت چیه؟ چی میخوای ازش؟


یه جوری حرف می زنی انگار دخترای دیگه چرا کسی رو دوست دارن؟؟ یا اصن خودش چرا دوستم داشت؟؟ همه ما از یه نفر خوشمون میاد . بعد احساس می کنیم اگه باهامون باشه حالمون بهتره ...برای خودمون بهتره 

من از زندگی چیزی نمیخوام . فقط میخوام یه خورده زندگی کنم ! الانم خیلییییییی خسته م ! کسی که ادعا می کرد منو دوست داره تو این لحظه های سخت حتی حالمم نمی پرسه 

پس منو دوست نداره ! منم اصلا حوصله ندارم کس دیگه ای رو دوست داشته باشم . 


حوصله؟؟ به حوصله س؟؟ خب چیه چرا سخت می گیزی 

این نشد یکی دیگه ... ها؟؟ تو که اینقدر این جوری فکر می کنی چرا یکی دیگه حالتو خوب نکنه!!


نمیشه! خوب نمیشه! قبلا دیدم نمیشه!! من الان مثل یه لیوان یه بار مصرف شدم که مصرف شدهههه


واه! این همه آدم ندیدی دوست داشتن و نرسیدن!؟ خب چی شدن؟؟ 


ازین حرفا نزن ...


چرا نزنم؟ میخوام بفهمی چی میخوای 


ولمون کن بابا چیزی نمیخوام 


پس خوب شو


خسته م ! حالیت نمیشه؟؟ 


و اون کسی که دوستش داری خستگیتو رفع می کنه؟؟ 


اصن دلم برای اون حسش تنگ شده ! انگار زندگیم خ وقته یه چیز کم داره 


پس کوش؟؟ میخوای داد و بیداد کنی ؟ هی پست بزنی؟ چه فایده؟ تصمیمت چیه؟ تا کی بی قراری؟ تا کی انتظار؟ 


نمی دونم شاید باید فک کنم نیست 


بازم نمی تونی ! می تونی ؟ 


اگه بدونی و بفهمی همه چی خ وقته تمومه چی کار می کنی؟ 


گریه ...


بعدش؟؟ 


زندگی ... دیگه منتظر نیستم خب ... مث دخترای عادی 


اولین کسی که اومد میری بهش هان ؟


نه.... چون همش همه رو با اون مقایسه می کنم ... شاید یکی شبیهشو پیدا کنم یه روزی


خیلی رویایی شد 


نمی دونم ... به نظرت حق ندارم؟؟ 


حق چی؟ بی فایده س ... اگه بدونی حق داری فقط سرزنش خودت کمتر میشه و بعد بی قراریت بیشتر چون حالا حق داری


مث حالا؟ 


تقریبا


مث مامان ؟؟ که همش فک می کنه تو توهماتی حق داره؟ ولی مسئله من فرق داره من واقعا حق دارم ... هر دختری بود تا الان ... منم اگه اینجام و هنوز یادشم همش فکر می کردم خداخواهی بوده 


نمی دونم فاطی ... 


چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 


نمی دونم ... 


فردا صبح که پاشدم چه حالی باشم؟؟؟ همش یه پرونده باز خیلی باز با معما رو مخمه 


حلش کن 


نمیشه 


بیا بمیریم پس


مث بابا که همش میخواد خودشو بندازه ته دره و ...! سر یه مسئله کوچیک !!!!!! ولی ... من که مسئله م اون نیست!

این تعلیق داره منو می کشه ..... 


یعنی تو هم مث اونایی فاطی؟؟ 


اینا دلیل نمیشه نباشه .. دلیل نمیشه از خودش هیچ خبری نده ... دلیل نمیشه ... دلیل نمیشه اینقدر راحت بگذره از من 


نمی دونم ... 


من حق دارم 


حق چی؟ حق میخوای چی کار؟ کجا میخوای شکایت کنی !؟ به کی میخوای بگی؟ فایده ش چیه 


نمی دونم ... چی کار کنم!؟ مثلا از فردا چی کار کنم که زندگیم خوب باشه ؟؟ می بینی که اینا اینقدر رو مخن!! همش آدمو تحریک به خشم می کنن ... تو این فضا آدم خسته میشه


فاطی به نظرت ارثیه که اینا به هیچ راه حلی نمیرسن و همیشه پر ترس و بسته بودنن؟؟


فک کنم ... نمی دونم!!! ولی به نظرم چند تا اصلاح توی شیوه زندگی می تونست اوضاع رو خیلی بهتر کنه حداقل برسونه حدشونو به حداکثر مردم جامعه ولی اینا با مردم عادی فرق دارن 

امروز میگفت چی کار کنم میخوام برم دور باشم تا عروسی عطی


ولی می دونی که مشکلش درونی تر از این حرفاس ... این همه توهم و نگرانی سر هم کرد که شد این 


یعنی منم توهم و نگرانی سر هم کردم؟؟؟ 


نمی دونم ..... مسئله تو گمونم خاص تره ... 


می دونی سایه !!!!!! دلم میخواد برم !! ازشون دوووووووور شم ولی چوون دخترم نمیشه 

هنوز نتونستم خودمو پیدا کنم ... 


پس چی کار کنیم؟ 


بازم خستگی روی خستگی ......... کارای دوست داشتنی انجام میدم ولی فایده ش زودگذره 


شاید اگه کمتر سرزنش کنی خودنو راحت تر باشی


آدما تو زندگی چی کار می کنن!؟؟؟؟؟؟؟؟ این همه وقت خالی 


یه وقتایی رو به باهم بودن اختصاص میدن 


می بینی !!!!!!! من این با هم بودنه رو ندارم ! ندارم :( چه سنت خوبیه که بعضیا هنوز دارنش... با هم بودن ! تو این شهر هیچ کی رو ندارم ... پس چی کار کنم؟ اون وقت بگو کسی که دوسش داری رو نخواه ! خیلی زور داره 


خیلی .... فاطی من در برابرت نمی دونم چی بگم :( 


مث مامان که نمی دونستم بهش چی بگم ! ! باید بره ولی کجا؟؟؟ از کی ما اینقدر تنها شدیم 


از خیلی وقت پیش... از وقتی خیلی سخت گرفتن و زندگی هم نمی دونم بهشون رو کرد یا نکرد 


اونا هم خیلی بدبختن ... مامان بابا رو میگم .. خیلی عصبی.. بسته ... تنهااااااااااا 


دلت براشون می سوزه؟


آره ... 


تو اشتباهشونو تکرار نکن .... گوشه نگیر ...


مثلا کجا باشم!؟ الان دست پام بسته س 


صبر کن ...


صبر برای چی؟؟ 


کلا ... 


خب .... نمی تونم امید نبندم 


مثل تله های مامانت؟ 


تله های محبتی امید بستناش که باید از توش فرار کرد ولی من مثل اون که نیستم حداقل حالا نیستم 

من مثلا می تونم صبر کنم برای کسی که دوستش دارم که اونم .... معلوم نیست اصن .... :( 


این فقط بی قراریه ... 


سایه این همه وقت تو زندگیم کمبود کشیدم ... بعدشم که اومد یکی ما رو دوست داشته باشه اینجوری شد 

نه می تونم ولش کنم ... نه چیزی میگه ... نه .... 

اصن چرا اینقدر خوش بین بودم ... جدی گرفتم 



بسه دوباره نگو ... شروع نکن 


با مامان هم اینجوری حرف می زنی خب! معلومه قانع نمیشه 


مشکل اون جوابی نداره ! چی بهش بگم 


مثلا میخوای بگی تو خود آفتاب خود باش؟؟؟ باشه فهمیدم ولی میدونی چقدر سخته 

اصن نمی دونم چی کار کنم!؟ چه جوری آفتاب خودم شم؟؟

دقیقا خود چیه؟ آفتاب چیه؟؟ هرکی ندونه تو می دونی که منم مثل همه آدما با خوشیای ریز و درشت دست میدم و مثل قدیم نیستم و سعی می کنم خوب فکر کنم 

هیچکی آفتاب خودش نیست ... خیلی عمیقه ... خیلی خودشناسی میخواد . خیلی باید از چنگ هویت رها شی

اصن چرا باید کسی آفتاب خودش باشه ... همینکه واسطه هارو از میان برداره آفتاب به درونش می تابه 



پس سعی کن واسطه ها رو بردار 


نمیخوام فشار بیارم به خودم بعد بشه جزو خودایده آلیم


همینجوریشم شده .. هرکاری جدیت میخواد 


خب باشه ولی همه اینا دلیل نمیشه که نباشه و خبری از خودش نده حتی و یه حالی نپرسه 


ولی آرامش تو مهم تره 


اگه بزارن !! چه آرامشی دختر؟؟ سایه؟؟ چه آرامشی؟؟ آرامش ازون نوع که تو میگی خود را ندیدنه 


این ناآرامی هم که تو میگی و الان توشی بی فایده س


پس هردو بی فایده س ... مثلا از حال خراب فرصتی برای خود را دیدن استفاده کردن خوبه مثل حالا 


آره راست می گی فاطی :) 


سایه با افکار بسته ش مغلوب شد بالاخره 


مث بچه می !!! :) 


بچه ها فکرای روشن روشن تری دارن 


درسته فاطی :) :* 


تو چقدر می ترسی ... چقدر مظلوم و بسته و تو سری خوری ... 


مث اونا ... مامان بابا 


خب بایدم مثلشون باشی

الان نمیشه همه چی برای همیشه خراب شه ... بازم حالم بد میشه

سایه .... بگو! میشه زودتر بیاد ؟


بازم آرزو فاطی ... حال خودتو بد نکن 

فعلا بسه ... شب بخیر 


یادش بخیر ... شب خوش

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۱/۰۲
...

نظرات  (۱)

سلام  
 میدونم خیلی پراکنده میام :دی
همینجوری داشتم میگشتم عاشق این عکس شدم.
ماشالا بزنم به تخته واسه خودت عکاس حرفه ای شدی.
الان با گوشی ام سر فرصت میام ادامه مطلبم میخونم.
پاسخ:
سلام سی سی جووووون :) 

از مهربونیته میای عزیزم ... هروقت دلت خواست و تونستی بیا 

این عکس سگه؟ نه بابا در اون حد حرفه ای نشدم .. فقط عکسایی که زیرش نوشته خودم گرفتم واسه خوودمه

خودمم اینو خییییییلی دوست دارم 

ازین هاپو ها ایران نداریم که !

مطمئنی حوصله داری؟

اگه نداری نخون .... مهم نیست:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">