ما
چهارشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۳۲ ب.ظ
کلاس زبان اینقدر گیج می زدم ...! تب کرده بودم داغون :)
اصن نمی فهمیدم چی شده !! :)))
+ دوربین هایی که کار گذاشته ایم
لحظه به لحظه ما را رصد می کنند ... لحظه به لحظه تا یک صفتی به ما بچسبونن
لحظه به لحظه تا یک شخصیت ساخته بشه
که اگه نقصی بود برطرف و اگه نقطه قوت بود ... بزرگ و پررنگ و پف کرده
مثل در و دیوار ها و خانه های شیشه ای یکتاکشور ... مثل دی 530 ... منافع یکتاکشور ... مثل پاسداران ... مثل نیکوکار
اما این بار خود واقعی ما تبدیل به نیکوکار رمان ما یوگنی زامیاتین شده ...
اما به قول عدد عزیز ... 330 ال ... تعداد انقلاب ها مثل تعداد اعداد بی نهایته ...
امیدوارم درونمون مجهز به نیروهای انقلابی قدرتمند بشه :)
+ تو فکرتم اما دلم هی میگه فکرشم نکن .... یه ذره فکر تو نبود .... پس دیگه فکرشم نکن ....
۹۴/۰۱/۱۹
سلام *********** ولی اگه خواستی میخوای این پیامو تایید نکن:دی
معمولا گوشیم خاموشه یه وخ زنگ زدی خاموش بود ناراحت نشی
بدون گوشی زندگی قشنگ تره
فقط اگه به خونه زنگ زدن گفتن برو روشن کن کارت داریم روشن میکنم:دی
منطقو داری؟