برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

........ :)


+ گفت که با بال و پری ... من پر و بالت ندهم !

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی

چرا خب!

سه شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۰۴ ب.ظ
+ امسال اولین سالی بود که دلم خواست برم اعتکاف و تنها مسجدی هم که علامت زدم تو فرم ... جمکران بود و دیگر هیچ :) 

تنها جایی که بهم می چسبه خب

البته قرعه کشیه . حالا هرچی خدا بخواد :) 


+ امروز یه چیزی شد که خیلی روم تاثیر گذاشت . نمی دونم چرا اینقدر منو متاثر کرد!!!!!! 


تنها بودم ...خب! بعدش قرار بود بعدازظهر برم بازار . به دوستم اس دادم این اعتکاف چی شد!؟ بعدش گفت باید بریم فلان جا ثبت نام . 

قرار گذاشتیم یه جا باهم رفتیم . بهش گفتم اگه حاضری دوست داری وقت داری بعدش با من بیا بریم خرید . بعدشم باز اگه می تونی در حق ما یه دوستی بکن باهامون بیا دندون . 

منم بهش گفتم حتما قبل اذان می ریم خونه که مشکل نداشته باشه . حالا اشکال نداره خریدم نصفه بمونه 

قبول کرد و مشکلی نداشت و گفت خودشم خرید داره اصن 

بعدش ما رفتیم ثبت نام . این قسمتاش خیلی جالب بود . خیلی خندیدیم . من به جز بیمه هیچ کارت شناسایی یا چیزی همراهم نبود . 

اونم فقط کپی شناسنامه داشت 

اونا می گفتن حتماااا اصل کارت ملی باشه باهاتون ولی خب قبول کردن :))) 

بعدش این دوست ما با یکی دیگه هماهنگ کرده بود . اون راهو گم کرده بود و اینا اصن یه وضعی

بعد ما رو تا تمام مراحل دوباره با خودش همراه کرد . 

بعد که قشتگ حسابی دیر شد گفتم پس بریم دندون . خریدو ولش . 

اینا هی لفتش می دادن . شروع کردن به گپ و صحبت و گوشی بازی . منم که اصن تو این فازا نیستم الان . 

هی هم حرف خصوصی می زدن . خوششونم نمی اومد من تو حرفاشون باشم 

اعصابم خورد شده بود . کلی وقت منو تلف کرده بودن . حالا هم اینجوری 

رسیدیم جلو حرم ... بهشون گفتم : برای من مهم نیست با من باشی. خودم می رم . شما هم خیلی دوست دارین با هم حرف بزنین برین حرم حرف بزنین 
من رفتم ... 

دوستمم راحت قبول کرد گفت : پس گجا تاکسی بگیرم بلد نیستم .... منم بهش گفتم 

من خیلی ناراحت شدم 

اصن روحیه م ضعیف شد . 

نمی دونم چرا اینقدر ... :( 

به هرحال کارشون درست نبود اصلا . اونا می دونستن من چقدر این روزا سرم شلوغه . چقدر دست تنهام . چقدر... 

دیگه تنهایی رفتم 2 تا دندونمو کشیدم و اومدم خونه :))))) :|  تازه نصف خریدامم تونستم بکنم . الکی وقتمو گرفتن:| 

+ اینقدر خون از دندونام رفته که بسی سردرد گرفتم الان .. بند نمیاددددد 


+ دکتره که دندونمو کشید ... دستیارش گفت : چه دندون خوشگل و سالمییی ^_^ 

بعد من یاد این فرشته دندون توی کارتون نگهبان قصه ها یا رایز آف گاردین افتادم :))))))))) 


+ چقدر حرف زدمممم:)) 

+ فکر می کردم چرا اینقدر راحت آدما منو می تونن بزارن کنار؟ :( 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۰۱
...

نظرات  (۵)

خوب سعی میکنم خوب بشه اخلاقم D:
والا منم بخوام بابام رد میکنه :))
سبک زندگی من یکم خاصه جنگلی !
هر کسی نمیتونه تحملش کنه
یکی باس از خود واقعیم خوش بیاد تا من کنارش نیم من بشم .
پاسخ:
نمیخواد :))) 

سبک زندگیت چرا اینجوریه خب؟؟ برای اینه که تو خونه راحت نیستی ... مشکلات و تنش داری

خیلی از عاداتی که تو داری به خاطر این مسئله س ... واکنشی به محیط

اما قبول دارم که باهرکسی نمی شه و هرکسی تو رو نخواهد فهمید ... همین قضیه رو سخت می کنه :) 

الهی خوشبخت شی ... همین :) 
همون . نمیسازن . نمیذارنم ما بسازیم !
هعی .... Evils ...  i hate them ...
.
.
خواستگار قمی داشتم . اتفاقا . چنددددددد تا هم
از بخت بد همه طلبه .
خوبه ها جنگلی طلبه بودنشون .
ولی من زندگی مادر بزرگمو دیدنم نمیتونم بسازم .

پاسخ:
بالاخره راه خودتو پیدا می کنی ... قطعا ما هم اشتباهاتی دارم . در قبال خودمون یا اونا 

اول بیایم با خودمون خوب بشیم بعد خود به خود راهمونم پیدا می کنیم . 

چیزی که مسلمه اینه که دوست دارم فرصت های شادیمو بیشتر کنم . به حس های منفی بگم نه 

تازه ما همش با خداییم که یه چیزی بهمون بده . اما ... این درست نیست . ما برای چیز دیگه ای به این زمین اومدیم

گام اول پذیرش محدودیت!! :)))) 

این خشم.... خیلی نابود کننده س

نمی دونم چه طور میشه کنترلش کرد :( 

+ طلبه داریم تا طلبه هااااااااا 

من خودم دوست ندارم ولی بعضیا باعرضه ان آینده دارن . با زمان بابابزرگ من و شما خیلی فرق کرده 

اینجوری نگو 
خووووووب استراحت کن حتما
نمیدونم اینجور مواقع آب زرشک خوبه یا برعکس عمل میکننه D:
نمیدونم همه ی خواهرا همینن یا فقط منو خواهرم اینجوری ایم
پا شده با مدرسه اردو راه دور رفته شیراز یزد اصفهان !(بماند ک الان نیست هم سرعت اینترنت بیشتره هم هوای خونه تمیز تره هم من کمتر حرص میخورم !)
بعد من سه روز میخوام برم گورمو از این دیوونه خونه گم کنم نمیذارن .
D:
یخیال !
.......
اگه بودم اونجا ک عاللی میشد :))
میگم جنگلی زن یه بوشهری شو بیا وردل خودم :))

پاسخ:
فکر کنم خوب باشه! چون قرمزه :))) 

اه اه ! می دونی ... بخوان نسازن نمی سازن دیگه 

واقعا خدا به دادمون برسه فقط .... آدما رو ولش کن 

آدمایی که همش پشت آدمو خالی می کنن و ... میخوایم چی کار وقتی یه قدرت بزرگ هست که دل بستن بهش بی حد و مرزه و ...



خودت بیا زن یه قمی شو:)))))) تازه این قمیا همشون قمی نیستن . اکثرا واسه جاهای دیگه ن 

همین ما !

کاش داداش داشتم :| زن داداشم می شدی


+ از جمعه استراحت می کنم :)))
الهی بمیرمممم
عزیزممممم
خوبی الان ؟
وای جنگلی ...
گفتی اعتکاف !
سر همین من کلی بدبختی کشیدم آخرشم نشد برم :|
چ دوستای نچسبی !
آخ اگه من باهات بوووووودمممم D:
موقع دندون کشیدنم ولت نمیکردم هییییییی باهات حرف میزدم تا خودت تاکسی بگیری برام بفرستیم شهرمون :))
دلم برات تنگ شده

پاسخ:
نمی دونی الان کلا توی سرگیجه و فشار پایینم ... خیلی ضعیف شدم:( :)) 

اییییییی:| امسال نمیری؟؟ بودی اینجا با هم می رفتیمااااااا 

آخ اگه ... :) فکرشم منو لبخند میاره

چه حالی می داد ... عمرا ولت می کردم!! 

ما نیز عزیز :( :) :**

اصلا کار درستی نمیکنی بدون حضور مامانتون عروسی رو برگزار


کنین


چند وقت دیگه یا اصلا همین الان فکر میکنی چی دربارتون فکر میکنن

همین خونواده داماد!


دیگه هیچ احترام و ارزشی براتون قائل هستن؟


فامیل درجه یکم نیست مادره اونم به خاطره خونواده طرف مقابل؟؟؟؟


من تعجب میکنم نمیتونم درکش کنم


خیلی بده خیلی خیلی بده یه غریبه بفهمه خونواده  پشت هم دیگه نیستن


بدترین چیزه!!


خود عطیه هم قبول کرده؟






پاسخ:
ما عطای آبرو رو بخشیدیم به لقاش 

چیزای مهم تری هست 

بی خیال :) 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">