۰۸اسفند
صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد
که چون شکنج ورق های غنچه تو بر توست
حسی مثل داشتن یه امتحان دو سواله
یه امتحان مهم دو سواله
که هرکار می کنی نمی تونی حلش کنی
فقط هم وقتی بتونی از جلسه امتحان خارج شی که هرجور هست حلش کرده باشی
ولی تو نمیخوای کاغذ سیاه کنی
تو درستو خونده بودی!!! پس چرا حل نمیشه؟
شاید زمان بیشتر و حوصله بیشتری لازمه
تو اشتباه کرده بودی ... تو ناامیدی
قلبت می تونه از هم بپاشه
هی به خودت امید می دادی ولی نتونستی حلش کنی
دیگه از امید دادن به خودت خسته ای
نگرانی ... قلبت داره از هم می پاشه
از خدا کمک میخوای.... استرس داری
طبق عادت همیشه ت نمی تونی از مراقب هم کمک بگیری
حرفتو نمی زنی
حرفتو میخوری
زخم معده می گیری
بسکه حرف هایی که باید بیرون می ریختی خوردی
میخوای داد بزنی
حرف بزنی
توضیح بدی
جراتشو نداری
امتحان تموم نمیشه
منتظر کمکی
تنهایی نمی تونی !!
و نمیخوای کاغذ بی خودی سیاه کنی
امتحان تموم نمیشه
باید صبوری کنی ؟ یا چی؟ ؟؟؟
+ اینقدر غریبه م ....؟؟