برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

........ :)


+ گفت که با بال و پری ... من پر و بالت ندهم !

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی

۲۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

۰۸اسفند
صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد 

که چون شکنج ورق های غنچه تو بر توست





حسی مثل داشتن یه امتحان دو سواله 

یه امتحان مهم دو سواله 

که هرکار می کنی نمی تونی حلش کنی

فقط هم وقتی بتونی از جلسه امتحان خارج شی که هرجور هست حلش کرده باشی

ولی تو نمیخوای کاغذ سیاه کنی

تو درستو خونده بودی!!! پس چرا حل نمیشه؟ 

شاید زمان بیشتر و حوصله بیشتری لازمه 

تو اشتباه کرده بودی ... تو ناامیدی

قلبت می تونه از هم بپاشه 

هی به خودت امید می دادی ولی نتونستی حلش کنی

دیگه از امید دادن به خودت خسته ای 


نگرانی ... قلبت داره از هم می پاشه 

از خدا کمک میخوای.... استرس داری

طبق عادت همیشه ت نمی تونی از مراقب هم کمک بگیری


حرفتو نمی زنی 

حرفتو میخوری

زخم معده می گیری

بسکه حرف هایی که باید بیرون می ریختی خوردی

میخوای داد بزنی

حرف بزنی

توضیح بدی 

جراتشو نداری


امتحان تموم نمیشه

منتظر کمکی

تنهایی نمی تونی !! 


و نمیخوای کاغذ بی خودی سیاه کنی 


امتحان تموم نمیشه 


باید صبوری کنی ؟ یا چی؟ ؟؟؟



+ اینقدر غریبه م ....؟؟ 
۰۵اسفند
دیشب من و مهسایی تلفنی !



فاطمه : مهسا ! چه حسی داری 18 سالت داره تموم می شه ؟؟ 


مهسا : هیچی ! هیچ حسی ... چه حسی !


فاطمه : یعنی واقعا هیچ حسی نداری؟ 18 سال!! بزرگ شدی !! الان اگه آدم بکشیم میریم زندان بزرگسالان 


مهسا : (می خنده) فاطمه تو چقدر مثبت اندیشی !! 


فاطمه هم می خنده 

مهسا در حال توضیح دادن به مادرش که خودش این مسئله زندانو نگفته و فاطمه گفته ! ( مامانش همیشه حضور داره تو حرفامون:)))) 


مهسا : مثلا می گفتی 18 ساله می شیم می تونیم گواهینامه بگیریم ! حق رای داریم ... چرا زندان؟ 


فاطمه : آره خب ! عههه حق رای ... حواسم اصن نبود ! زندانو شوخی کردم :)))) 


مهسا : تابستون بریم رانندگی و ................................................



اوائل شوق رانندگی داشتم اما الان دیگه نه . دارم به وسایل نقلیه عمومی علاقه پیدا می کنم . 

من که عاشق پیاده روی ام چرا رانندگی یاد بگیرم؟؟ 

بعدشم ماشینی نیست که بدن دست من :| بابام میگه یاد بگیر تمرین می کنیم ولی چشمم آب نمی خوره اصن 





امروززززز رفتم مهسا رو دیدم :))  کادوشو دادمی ! خوشالی شد . 

هممممش داره درس میخونه دیگه کلافه شد!!! 







۰۴اسفند

بشنو ... :)  




نگاه و انتظار من ... بیا



+ سال قبل این موقع کی فکرشو می کرد؟؟ چه سال پرماجرایی


چه سالی که منو شگفت زده کرد . اون چیزی که آرزوشو داشتم و برام محال بود . از محال بوذنش خارج شد .


امسال دوست داشتم . چقدر طول کشید . چقدر گریه کردم امسال!!!!!!!!! هههههههه:))) 



+ خیلی گیجم ! چطور آدم می تونه تو حال زندگی کنه؟؟ 


خسته م ازین وضعیت و این ناآرومی ها


جرئت دیدن خودمو ندارم . 


حوصله هم ندارم ! نمی دونم دوباره از کجا باید شروع کنم . 



+ فقط خداروشکر 


+ خدا کنه همه بتونن بهترین تصمیم ها رو بگیرن 


بتونیم بهترین تصمیم ها رو بگیریم 



+ وقتی می دونی خیلی از نگرانی ها و ناراحتی هات زائده! چطور می تونی مثل قبل باشی؟


اون جوری نا آروم تر میشی 


یا باید ندونی یا بدونی و کاری بکنی ... 

۰۱اسفند
خیلی خوبه که بارون می باره ... خیلی خوبه که خدا برامون بارون می فرسته ... 


خیلی خوبه که من زیر بارون دوباره و دوباره فکر می کنم که دوست دارم زندگی کنم 


خیلی خوبه که به نتایج جدیدی می رسم 


خیلی خوبه که سعی می کنم رو پا های خودم وایسم 


خیلی خوبه که من راحت می شم از فکر ایده آل بودن 


خیلی خوبه که بارون فکرمو صاف می کنه 


خیلی خوبه که دوست دارم زندگی کنم نه که انتظار داشته باشم از خودم بی نقص باشم 


خیلی خوبه که زندگی رو به عنوان یه راه رفتنی باور کنم 


خیلی خوبه که هوا خنک بود 


خیلی خوبه که اسفنده 


خیلی خوبه که من بسپرم همه چیو به خدا 


خیلی خوبه که .... 


خیلی خوبه که یاد تو ام ... خیلی خوبه که .... 



یه شب زیر بارون که چشمم به راهه 

می بینم که کوچه پر نور ماهه 

تو ماه منی که تو بارون رسیدی 

امید منی تو شب نا امیدی



... :)  



خداروشــــــــــــــــــــــــــــــــــــکر یه دنیاااااااااااااااااااااااااااا :)