برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

........ :)


+ گفت که با بال و پری ... من پر و بالت ندهم !

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی

۲۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۸اسفند

غم امروزمون راهی به سوی شادی فرداست ... 



ادامه مطلب مهم نیست ! چند تا جمله زیاده واسه خالی کردن مخم :) 

۱۸اسفند

توهم ... دروغ ... هذیون 


این روزا رو گرفته 


نمی دونم واقعا راهی هست؟ 


با آدمی که شامل اون سه تا کلمه می شه چی کار می شه کرد!!!!!!!! 


دیشب بابام گفت اون قضیه بیمه چی شد؟ می شه پیگیریش کرد!؟ 


منم گفتم آرررره! ولی نت ندارم ... وصلش کنیم؟؟ 


بعد صبح وصل کردمش با کمک خواهر و داداشمان در فرودگاه 


خواهری و داداشیمان رفتن مکه . فک کنم الان تو هواپیما باشن 


الان خط و گوشی آجیم دست منه ! خط و گوشی من دست اونه 


آخه گوشی خودش هوشمند بود بعد سختش بود ببره و بی امنیت :)) 


چقدرم به نظرم این سه چار روز طولاااااااااااانی بووووووووووود 


اینقققققققدر حرف داشتم!!! 


دیشب حتی میخواستم تو دفترم بنویسم از حجم زیادش نمی تونستم طبیعتا الانم نمی تونم ...


این حقم نیست ... این همه تنهایی ... :))))) 


۱۶اسفند

.

از صبح هی می نویسم هی نمی فرستم
آدم بعضی وقتا چیزایی می بینه که باورش نمیشه واقعیه
تو اتاق خالی شده افتادم. وسایلش تو اتاق خودم ریخته
از صبح دویدم گریه کردم خشم داشتم دلم سوختو خندیدم وخندیدم.آدم به خنده زنده س
چی میشه؟دفعه بعدچی؟

یه قلمبگی دردناک شده دلم ..که نمی تونم رفعش کنم: (
کاش نت داشتم
کسی لطفاناراحت نشه. زندگی همه بالا پایین داره بالاخره: )
کاش می شد دنبالت گشت وپیدات کرد... هه!
۱۵اسفند
مودم جان رو از برق می کشم که اونم مث تلفن جان در کشاکش روزگار بلایی سرش نیاد.
نمی دونم تا کی این جناب مودم مهمان کمد ماست.
واین طور می شود که کافی نت ها مرا به سوی خود میخوانند: ) گویا!
+ دقیقا صحنه های تکراری و او هنوز می گوید چرا اینطور شد؟و یک حرف بی ادبی زد!! می گوید قفل کرده . اما جواب سوال هایش دارم و نمی گویم .
به هرحال ما سه نفریم که به طور مشترک از یک نفر داریم می ترسیم.
۱۴اسفند

خودت بگو کجایی ............ :) 


۱۳اسفند


آرامش میخوام .... همین


+جاتون خالی ! حسابی دندون درد کشیدم این دو روز :) 


5 روز دیگه باید این کشا باشه!!!! اووووهههههههه... می ترسم بپوسن:| 



+ خواهر ما کم کم می رود خانه ی بختش 


کاشکی ... الهی همه خوش بخت بشن




+  من بچه تهیه نیستم ! یعنی کلا دو تا بچه بیشتر نیستم متاسفانه 


هنوزم که هنوزه با من مثل بچه آخر رفتار می کنن بدون خدمات :))) 


همیشه مسائل مهم باقی اعضا رو از من می پرسن 


همش هم از من انتظار جواب راست و صحیح دارن . 


حالا ما حاشا هم بکنیم می گن فلانه!! :| 


خدا راضی باشه وگرنه آدما همش میگن فلانه 


+ چه جوری تونستی ...چه جوری !! 


+ بهترین رابطه رابطه ایه که توش تصور دروغ گفتن هم نیاد تو ذهنت


چه برسه انتخاب بین راست و دروغ گفتن !!!


+ شاید فقط یه شعر بتونه حال این روزامو بگه 


خودمم نمی تونم بگم ... آخه توشم ... توی حالمم!! :))

۱۱اسفند
دارم به این فکر می کنم که گرسنمه !! بالاخره ارتودنسی گریبان ما رم گرفت :))) 

الان لای دندونام کش گذاشته  . منم می ترسم کشاش در بره و همچنین درددد می کنه در نتیجه من گرسنه موندم :)))) 


خانومه دستیار دکتره آنچنان فشاری میداد به لثه هام که فشارم افتاد کف پام !!!!! 






+ توی این روزای اسفندی شنیدن صدای حامی شدیدا توصیه می شه:))) 

این قضیه تو بهار هم توصیه می شه حتی!! 




نمیشه از کویری خشک مسیر رویشو پرسید
باید از قطره ای بارون نگاه گندمو فهمید


غم امروزمون راهی به سوی شادی فرداست
تحمل کردن سختی تو اوج خستگی زیباست


میشه پژمردنو حس کرد مثل یه شاخه تنها
خزون یه برزخه واسه بلوغ سبز جنگلها


خصوصا با من حرف بزن ! ترانه بابک صحرایی :) 


۱۰اسفند

بالاخره آشوب تموم شد ... 


تصمیم احتمالا آخر گرفته شد :) خداروشکـــــــــــــر ! امیدوارم همه آدما بهترین تصمیم ها رو بگیرن



تا حالا تو زندگیم اینقدر تصمیم های نسبتا مهم نگرفته بودم ولی به لطف روز های 18 ساله شدن میسر شد :))) 



آخ جووووووووون ! لازم نیست برای کنکور بخونم :)) هورااااااا ... اصلا حسش نبود 


یه راه خیلی سخت داشت که با یه مشاوری صحبت کردم کردم گفت حتما برو ولی به نظرم نمی ارزههههه اصلااااااا 



فعلا همون کارای آزمون بعد از احتمال قبولی کنکورمو انجام می دم تا ببینیم چی می شه 


الان یه نقطه امن دیگه پیدا کردم که راضیم ازش :)) 


و همچنین فهمیدم فعلا برای خانوم روانشناس شدن من خیلی زوده ! خیلی :) 


کلا چالش ها نتایج خوبی به آدم نشون میدن 


نتیجه اخلاقی هم اینکه : همیشه درهای جدید و راه های جدید به روی خودمون باز کنیم ! حتی اگه قراره داخلشون نریم !!!

هی نگیم نمیشه و ولش کن و سخته و ... 

فکر کردن بهشون هم چیزا و راه های جدید به آدم نشون میده . خود آدمو به آدم نشون میده :))))))) بعله 


+ من هم شدیدا نیازمند بارونم :) 


پس خدا کنه بارون بزنه .... آخ اگه بارون بزنه .... 




چه نازن این بالاییا :))) 

۱۰اسفند
شما برای زندگیتون میخواید چی کار کنید؟؟ 

چرا؟ 


یه تصمیم همیشه اولش یه تصمیم خوشاینده بعد شما راه های رسیدن بهشو می بینین 

بعد بررسی می کنین که چقدر میشه اصن 

چقدر پیخ و خم داره 

چقدر نمیشه 


البته ذهن و افکار زائد شما هم مدام جولون می دن و اوضاعو فشاری و سخت می کنن 



شرایط توی انجام دادن کارهای جدید و ساختار شکنی وقتی سخت تر میشه که شما چندتا مسئله حل نشده و فشاری دیگه هم دارین 


و کلا هم حال نداشته باشین دیگه هیچی


اینجاس که تصمیم می گیرین یهو همممممممممممه چیو بزارین زمین



ولی فکر 5 سال بعد و پشیمون شدنتون شما رو گیج تر می کنه . 


خلاصه که تا حالا تو عمرم همچین لحظاتی رو سپری نکرده بودم 


واقعا نمی دونم چی کار کنم !


خصوصا الان که وقتی با یه پرسش و مسئله رو به رو می شم از خودم می پرسم ترس یا نگرانیت در این زمینه اصالت داره یا بی خوده و به قول معروف زائد؟؟ 


حال ندارم این بشم اون بشم 

اوهههههه 


فکر دیگه ای هم که آزاردهنده س اینه که نکنه اون تصمیمم در گذشته اشتباه بودههه:( 


و این واقعا فکر اضافه و اضافه و اضافه ایه ! گذشته ها گذشتههههههه 





+ یافتن تمدد اعصاب برای منی که بی هدف و آروم آروم تو خیابونا می رفتم و از نسیم خنک حال می کردم و از آفتاب داغ تب و گشنه مم بود .....

به قیمت خالی شدن جیب برای کتاب تموم شد :)))) 

دیگه وسوسه بزرگی بود 

منم دوست نداشتم خودمو ناراحت تر کنم :))) 



+من به خودم : فاطی ول کن همه اینا رو بشین کتابتو بخون ! درس و مدرک میخوای چی کار

+ یکی دیگه تو خودم گفت : پشیمون می شی

دنیا همیشه اینجور نمی مونه 

با وضعیتی که تو داری دووم نمیاری باز ! کلی منت و انتظار هم سرت میاد :| 




و اینطور می شود که دوست دارم بی خیالی طی کنم و راحت باشم از این شلوغی 

پوستم به هوای خنک بخوره و ... موزیک های آروم ناز گوش بدم و از ریتمش خوشم بیاد 


ای ابر بهار 

بارون ببار 

چشمای خیس اونی که میخوامو 

یادم بیار 

پاییز سرد 

برگای زرد 

به اونی که سفر کرده بگین که 

برگرد برگرد 

همه ی فصلای سال می گن

می مونی تا ابد پیش من 

مگه میشه که من بی تو باشم 

عشق من عشق من عشق من 


این یه آهنگ ساده و نازه ... 

اصن نمی دونم خواننده ش دیگه میخونه یا نه !! بامداد خوش قدمی 
۰۹اسفند

امسال یکی از عجیب ترین سال های زندگیم بود ! مث چی یا کار کردم یا درس خوندم . 


حالا هم بدون اینکه نتیجه کنکور رو بدونم در یک حالت تعلیق کامل برای آزمون مرحله دومی که اگر قبول شم باید بدم میخونم . 


امروز رفته بودم همون موسسه که کلاسامون بودش و با بچه ها بودیم . 


که من در یک حالت ناامیدی عجیبی به این نتیجه رسیدم که نتیجه کنکورم شاید اصن جالب نباشه و اوضاعم خوب نیست .


خیییییییلی تعجب کردم چون من واقعا خونده بودم و تلاش ولی ..... 


اصن نمی دونم چی شد!! 


شایدم قبول شم ولی خب بدجوری رو مرزم 


این بود که نالان رفتیم پیش خواهرجان ! 


خواهرمان هم گفت : ای بابا !


بعدش هم رفت سازمان سنجش ما رو نصف نیمه توی کنکور کارشناسی هنر ثبت نام کرد . 


حالا انگاری دوباره درس خوندنا شروع می شه ........:| :)))))


چقدرم منابعش زیاده 


حالا من همینجوری برم بدم ببینیم چی می شه . اگه بخوام بخونم سرم از قبل هم شلوغ تر میشه چون احتمالا کلاس زبان هم برم!


البته شاید باورتون نشه ولی من هیچ وقت از بیرون اومدن از مدرسه ناراحت نیستم 


چون برام خیلی مفید بود . 


یه خورده هیجان دارم . پر از حس تعجب .... 


تا آخر ببینیم سرنوشت ما رو کجا می بره :)