برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

........ :)


+ گفت که با بال و پری ... من پر و بالت ندهم !

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی

۱۸ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۹تیر

نفسم گرفت ازین شب در این حصار بشکن


در این حصار جادویی روزگار بشکن


 


چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون


به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن


 


تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه


لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن


 


سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی؟


تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن


 


بسرای تا که هستی که سرودن است بودن


به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن


 


شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه


تو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشکن


 


ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا


تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن


* شفیعی کدکنی*





۲۸تیر
بیاییم : 

زیر بار ناامیدی این شب ها له نشویم 

و امیدوار باشیم و ته دلمان یک شادی باشد 

یک رضایت خاطر با این انگیزه که رشد خواهیم کرد 

بیاییم هر حرفی برایمان زدند این شب ها ... تکرار نکنیم ! 

حرف دلمان را تکرار کنیم 

خدا حرف ذل ما را خیلی بیشتر قبول می کند :)  



+ اگه قرار بود ناامیدی و گریه های زورکی جواب بده ، هرسال شب قدر آرزوهامون و خواسته هامون و نگاهمون به زندگی تکراری نبود ... 
متفاوت و رو به جلو بود !

+ خودتو رها کن 


۲۸تیر

اگر می فهمیدیم ... هر جا غصه می خوریم ... درگیر می شویم با خودمان ... هرجا اندوه و افسردگی به جانمان می افتد ... هرجا هر کار می کنیم نصفه می ماند ... همه زندگی که واقعا راضی نیستیم ... پشیمان نمی شویم حقیقتا ... همه بر می گردد به غرور 


غرور هم گناه شیطان بود که به جانمان انداخت ....!! 


بعد اینطور می شود که خودمان را نمی بینیم .... 


هر وقت هم اشکالی از خودمان می بینیم ... شروع می کنیم به سرزنش خودمان و دیگران 


نگو که از اول ..... 


اینجاست همون جایی که 

باید دل به دریا زد 

تا بشکنیم این منو 

که صبح کنیم این شبو 


ما می فهمیم به مرور که با همه فرق هایمان چقدر شبیه هستیم و دردهای مشترک داریم ... مسائل مشترک داریم ... 


 

۲۷تیر

من حتی تو رفتار با خودمم مثل تمیز کردن اتاقم رفتار می کنم . البته همه ما اینجوریم!


وقتی اتاقمو تمیز می کنم اول همه چیو می ریزم بیرون . بعد دونه دونه همه بسته هارو باز می کنم و وارسی که توش چیه .... 


بعد با صحنه بدی مواجه می شم .... حتی نمی تونم داخل اتاق بشینم یا نماز بخونم ... !!


الان تو درونم همچون حسیه ... مثل حرکت توی جنگل تاریک با یه چراغ کوچیک! 




حرکت توی یه جنگل خشک و سرد  ... جنگلی که همیشه توش بودی 


ولی حالیت نبود ... نفهمیدی جنگله ... جنگل بی برگی ...


بی نظم و بی رحم ..


نفهمیدی ... تو وسط وسطشی!



۲۶تیر

خشم 


نفرت 


کینه 


فرو خورده .... روزی سر باز می کنند ! 


آماده اید !؟ اصلا می دانید ؟؟؟


این خشم فرو خورده مثل دندان های پوسیده ... مثل دندان های شیری که تا 17 سالگی با تو می آیند .... مثل درد ..... مثل دندان درد ... 


مثل وقت هایی که دندان هایت آرام می گیرند ... مثل وقت هایی که دردشان به اوج می رسد ....


چه کسی جرئت دندان کشیدن دارد ... حتی ارتودنسی مدرن خودمان! 




از این لینک اصلا صرف نظر نکنید اصلا


۲۵تیر

با آدم های رنگ به رنگ این روزها کاری ندارم ... 


آدم های با پرستیژ و مثلا جذاب ! 


آدم هایی که فقط میخواهند رویت امضا کنند ... یادگاری بنویسند 


مثل در و دیوار تخته جمشید گرفته تا در و دیوار توالت مدرسه که ملت یادگاری می نویسند !


فقط یک اثر به جا می گذارند !


و همه جا هستند .... 


همه جا .... خیلی هایمان ازین دسته ایم .......... حتی خودم !


شدت و ضعف هم دارد خب. امید به بهبودش هم هست یقینا!


گول ظاهر نخوریم... خدایا!


بعضی وقت ها یک عمر زمین میخوری برای همین رنگ به رنگ ها و ندیدن بی رنگ ها ! 


و زمین می خوریم برای بها دادن به همه ی رنگ رنگی های دنیا! 


+ بخواهم با نظریات کارن هورنای تطبیق بدهم .... شاید اسمش را بشود گذاشت تعکیس . شاید هم یک اسم دیگر



۱۵تیر

امشب شب خوبی بود! شلوغ ترین تولدم! یه نفر به جمعمون اضافه شد و در ادامه که رفتیم بیرون خواهرشوهر خواهرمم اضافه شد ^_^


ممنونم از همشون !! 


امیدوارم سال خوب و پر اراده و خوش یمن و پر از حس خدا واقعی باشه :) 



 



می دونی .... امروز فهمیدم هیچی نمی دونم اما مطمئنم خدا بهترین رو می نویسه و حواسش به دلم هست :) 


سال سخت و تنگی رو گذروندم .... از دست دادم و به دست آوردم .... 


در نهایت شوق پرواز گرفتم ... 


حالامو نبین که بی حس شدم ! من دو ماه پیش پر می گرفتم که برم . آروم بودم . نمی دونم چی شد . 


موقع فوتیدن شمع تولدم خدا می دونه چی تو فکرم بود ! فکرشو نمی کردم که بیاد تو ذهنم .... :))) 




از بین همه تبریکا یکیش خیلی به دلم چسبید که از طرف الاخ جونم بهم رسید :) 





و اما .... 


ادامه مطلب هم هست ! من در شب تولدم :))))




۱۴تیر

ممنونم گوگل جان :) اولین کسی که امسال تولدمو تبریک گفت :)))) 


یه لحظه باورم شد تولدمه فردا ! تازه داره کم کم باورم میشه :))


گوگل

۱۲تیر

صفحه‌ ی کهنه‌ ی یادداشتای من ... گفت دوشنبه روز میلاد منه

                                        

اما شعر تو میگه که چشم من ... تو نخ ابره که بارون بزنه

                                         

آخ اگه بارون بزنه ... آخ    اگه بارون بزنه



+ عاقا من امروز از صبح بیرون بودم ! خیلی حال داد :))) هوا گرد و خااااااااااااااااااااک!!! 


یه نمایشگاه راه افتاده تو مجتمع ناشران . آموزشگاه ما هم یه غرفه داره ^_^  


امروز بودیم اونجا . ردیفش می کردیم . 


تا 10 روز دیگه هست . از ساعت 9ونیم شب تا 2 نصف شب !


+ عجب ساختمون باحالی بودا ! 


+ آهنگ سوگند حامی داره منو می کشه . امشب برات نامه دارم . 


هم دم گریه های تو ام 

بی تو زخمی شعله های شبم ...


شب بخیر ... جمعه خوبی داشته باشی...باشین :)


۰۹تیر


دوست دارم با یه دیوونه برم مسافرت! یه دیوونه ! فقط دیوونه باشه .....

 

خیلی دیوونه باشه ! خیلی ....

 

صورتش کج باشه ....

 

اون قدر دلم رفتن میخواد که بتونم امشب یه چمدون واسه خودم ببندم و برم!

 

 

+ نه آرامی به شب دارم .... نه امیدی به فردایم ...................................!!!!!!