برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

........ :)


+ گفت که با بال و پری ... من پر و بالت ندهم !

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی

۴۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

۳۰خرداد

:-) 


یه حالت ایده آل به نظرم...  وقتیه که خسته کوفته با چشمایی که می سوزه...  گلویی که انگار یه گونی خاک و آشغال روشه....  


خیلی نزدیک به افطار...  روی صندلی کنار پنجره اتوبوس...  آروم گرفته باشین 


یه جور بی خیالی...  با یه نگاه متفاوت....  که فکری از گذشته و آینده توش نیست....  درواقع به معنای واقعی کلمه آروم گرفته باشین 


و همونجا خیلی خیلی راحت چشماتونو بزارین رو هم و یه خواب نصف نیمه باحال


کولر اتوبوسم روشن باشه...  با یه تلق و تولوق آروم و تداعی کننده گهواره.... خیابونا هم خلوت باشن و مقصد شما هم آخرین ایستگاه باشه 


اطرافتون هم چند تا دونفر دوست رو صندلی های کنار هم درحال گپ زدن... 


حالتون خوب باشه...  وقتی که بیشتر سرحال شدین...  خیلی آروم با خودتون if you go away زمزمه کنین...  


مث خوندن موقع روشن شدن جارو برقی می مونه:-) 


اینا یه حسای خیلی خوبین...  خیلی ;-) 



این عکسم خودم گرفتم و خودمم:-D 


دوستش دارمB-) 

۳۰خرداد

ما دخترها همیشه یک جور کار ها و رفتارهایی انجام داده ایم که... 


اسممان هم ردیف حماقت باشد :-D 


نقطه ضعف نشان دادیم...  تسلیم شدیم...  خلاصه یکجور زیستیم که حسابی ما را بیازارند


و ککشان هم نگزد:-| 


و در نهایت به نام نامی عشق همه چیز خراب و تمام شود... :-| 


بله...  فوقع ماوقع...  خخخ به یاد کتاب عرییای مدرسه:-D 

۲۹خرداد

خیلی مهم هست که...  


آدم هایی که دوستشان دارید 


قدر شما را بدانند :-) 


خیلی مهم هست که... 


شما را در جایگاه خودتان بپذیرند;-) 


خیلی مهم هست که... 


آدم هایی که مهم می دانید در زندگی...  آنها هم شما را مهم بدانند 


و اگر این را بهشان نشان می دهید....  آنها هم به شما نشان دهند :-) 


در جریان بودن...  نشان دادن...  شفاف بودن خیلی مهم هست که هَست :-) 


+...................................... 

........................ 

................................................... 

۲۹خرداد

هرسال این فاصله بین افطار تا سحر برای من یه چالش بزرگ داره... 


اینکه بخوابم یا نخوابم... 


صبر کنم دو بخوابم صبح کمتر بخوابم...  بیدار باشم کلا نخوابم... ولی انصافا صبح کمتر بخوابم


همون سرشب بگیرم بخوابم بعد سحر بیدار باشم.....  دوازده اینا بخوابم سحر پاشم دوباره بخوابم


کلا بساطیه هاااا :-D. هیچ وقتم به یه تصمیم قطعی نمی رسم.


+ مریم همیشه میگفت ما چقدر شبیهیم....  اما امروز به یه اختلافی رسیدیم که اونم در نهایت نتیجه یکسان می ده


+ ابواب وحشت...  تالار وحشت...  وای خدااااا...  


التماس دعا ینی برو خونتون...  


برو اتاق بعد ینی این درو رد کردی 


بگی یه لحظه صبر کن یادم بیاد امون نمیدن.....  اگه بگی امتیازم چه جوریه خیلی حرف بدیه


اینا همه دوماه بعد برای ما هم اتفاق میفته:-D 

۲۸خرداد

هی بخون بخون بخون بخون....  امیدوارم با شدت هرچه بیشتر تا 60 روز آینده ادامه پیدا کنه:-D 


یه حسای خوبی دارم و البته گشنمهههه:-P 


دو روز گذشته واقعا سخت بود...  امان ازین حساسیت ها که می گیره ول نمی کنه!!  الان بهترم ولی صدام متل یک کوروکودیل خسته س


بیچاره دوستم که الان میرم پیشش و باید دو ساعت صدای منو تحمل کنه...  اشکالامم بگیره:-D 


۲۷خرداد

یکی از مزیت های دنیای مجازی برای من و شاید خیلیا اینه که لازم نیست واکنش نشون بدن


حتی اگه احساس خاصی ندارن می تونن با چندتا آیکون و شکلک سر و تهشو هم بیارن


و اینقدر انرژی مصرف نکنن...  


یه سطح بی تفاوتی خاصی هست آدم بعضی وقتا میره توش 


شاید خیلی خیلی کم باشن...  آدمایی که حتی وقتی میخوای براشون حرف بزنی...  بازم شاد و شنگول و پر از احساس میشی...  اونقدر که خیلی از جمله هاتو قورت میدی...  


خیلی کمن خیلی...  که هر موقع...  هرحالی که باشی....  هرموقع... هرحالی... خیلی کم... کمتر از انگشتای یه دست....  یه دست... 


و نه شاید کمتر از یک انگشت.... :-) 


همون کمایی که با حدس اینکه یکی اذیتت کنه...  ته دلت خیلی رویایی و بی خودی روشون حساب می کنی.. :-P 


ای خدااا هی خدا:-*  



۲۵خرداد

اما یک لحظه هایی هست به عنوان لحظه های زیبای زندگی


لحظه ای که نتیجه زحمتتو می بینی... 


و اون صبر برات شیرین میشه 


اون همه درس خوندن و جزوه نوشتن...  جواب داد و تو قبووووول شدی


و این جیغ زدن و خندیدن داره 


خدایا ممنونممممم 


+ اماااا یه آزمون خیلی سخت یک شهریور انتظارمونو می کشه...  و دو ماه وقت داریم:'(   :'( 


+ هم کلاسیای خوب و عزیز و دوست داشتنیم به جز دونفرشون قبول شدن و این یعنی خیلی خوب:-) 


+ امیدوارم هممون موفق باشیم توی آزمون شهریور... :-) 


+ حس َداشتن یه دعاکننده خیلی صاف و مهربون به نام دخترخاله بسیار خوب من


+ خاطرهههه خواب این روزو دیده بوووود.     خاطرههههه


۲۴خرداد
همین دقایق یا شاید ساعتی پیش بود که ما شعر جاری شد توی قلممان ...

این اولیش : 

شاید یک روز دوباره از هم خوشمان آمد ... ای او 

شاید یک روز شبیه محال ، دوباره همه چیز به شیرینی بعضی روزها شد 


شاید یک روز بوی باران آمد

ما مثل قطره های ذوق زده باران باشیم 

و با کله به هر زمین گرم و سردی که میخواهیم برخورد کنیم 


شاید یک روز در یک رویای مشترک پیدا کنیم همدیگر را بین درخت های بلند و سایه دار جنگلِ سبز 


شاید یک روز صدایم کنی .... هرطور که دوست داری

من سراپا سبز شوم و باورم نشود ... و باورم نشود 

تسلیم یک حقیقت زیبای سبز بارانی 


شاید یک روز شبیه محال دوباره همه چیز به شیرینی بعضی روزها شد 

شاید ی روز دوباره از هم خوشمان آمد ... ای او 

                                                   ای دور 

                                                ای محال ...



اما این دومی یه چیز عجیبیه !!! 



این را بدان 

که پدر همه شعر های عاشقانه ی من .   .    .    .    .    .     .     تویی !

مرد باش و بیا 

بی قراری بچه هایمان را تمام کن 


-----



این را بدان 

که پدر همه شعر های عاشقانه ی من .   .    .    .    .    .     .     تویی !

هیچ وقت نمی توانم بشنوم که پدر شعرهای دیگری هم باشی 



------



این را بدان 

که پدر همه شعر های عاشقانه ی من .   .    .    .    .    .     .     تویی !

به کدام جنگ جهانی بی پایان رفته ای پدر بچه هایمان ؟ 

اینجا یک خانه .... یک زن ... و خیلی بچه .... منتظر است 

۲۳خرداد

حالم خیلی خوبه :-) 


نمی دونم چرا با خودم مهربونتر شدم؟ ....  خیلی با خودم می خندیم :-P 


حتی تو خیابونو بیابونم نمی تونم نخندم ^_^  


واکنشام راحت تر شده و قوی ترم...  


خداروشکرB-)  


+ اون وب عزیز جدیدی که میخوام بزنم داره فکرش بزرگ میشه و تا الان دو تا یار خیلی خیلی خوب پیدا کردم:-)  


+ تو داری او میشی...  می فهمی؟!!! 


۲۱خرداد

خیلی جالبه...  دارم تو یه مسیر خوب میرم... :-)  


دیروز رفتم مشاوره و...  یه چیزی فهمیدیم. 


اینکه من در کودکی بیش فعال بودم!   البته بیش فعال عدم توجه یا یه همچین چیزایی:O. 


حالا اون کلا درمان نشده :-|  


و الان اون انرژی بایستی صرف یه کاری بشه. 


که ممکنه نتیجه خیلی خوبی بده :-D خیلی خوبه نه؟ :-) 


حتی فهمیدیم اون بیماری که یکی دوسال براش هی صبح ظهر شب قرص میخوردم به خاطر همین بیش فعالی بوده 


که البته اونم درمان نشد:-D چون من حوصله نکردم قرصامو بخورم و خیلی مسائل. روحی روانی که اون موقع داشتم :O 


چقققددددرررر روح و روان چیز مهمیییههه....  چقدر تاثیرگزااااار واقعا:O 


+ واقعا توصیه می کنم همه برن مشاور و روانشناس و اینا. حتی اگه خیلی هم ماهر و اینا نباشه، با همکاری خود آدم خیلی نتیجه مثبتی میده.