برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

........ :)


+ گفت که با بال و پری ... من پر و بالت ندهم !

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی

۲۰ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۶آبان

این روزا خیلی این بیت شعرو واسه خودم می خونم البته خطاب به خودم !! 


فک کنم شرح حال خیلیامون باشه و خبر نداشته باشیم  


نه به خاطر اتفاق خاصی! واسه اینکه به این نتیجه رسیدم که چقدر احساساتمون واقعی نیست 


این ماجرا برای امسال نیست برای همه سالای این زندگیه 


این هفته که پست نزاشتم ، خوب شد که قرار بود نزارم !!! چون به شدت اصل و پایه این مسیر خودشناسی رو یادم رفته بود و داشتم به شدت خودمو سرزنش می کردم 


و تو خودم فرو رفته بودم و داشتم خودمو خفه می کردم 


اما خب امروز خواهرمان کمک کرد به نگرش درست برگردم 


هر وقت دیدین دارین از یه حسی خفه می شین ، به خودتون لازم نیست انرژی بدین یا کارای سخت و اجباری انجام بدین


فقط کافیه از خدا و وسیله هاش کمک بگیرین و نگرش خودتونو عوض کنین



با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی


تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی


عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید 


ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی


۱۶آبان
آدم هایی هستند که تخصیص می خورند 

مخصص نوع منفصل ... از دل 




+ چه یهویی اینو نوشتم!! یکی ندونه فک می کنه خیلی درس خوندم:)) 

مخصص منفصل و متصل !


۰۸آبان
تا جمعه هفته بعد نیستم.
همیشه شکستن عادت ها جواب خوبی به آدم میده.
اگه خوشم اومد بیشترش می کنم :-D
۰۸آبان


قبول دارین این عکس خیلی عکس نازیه؟؟


من دیشب نور امید رو با تموم وجود احساس کردم 


به خاطر لطف خدا بی نهایت ازش ممنونم 


من واقعا خندیدم 


واقعا 


لبخند بود ! 


بهم اجازه داد . بهم امید داد 


وقتی اصلا فکرشو نمی کردم 


فقط خدا می دونه 


آینده هیچ وقت اون چیزی که شما فکر می کنید نیست 


امیدوار باشیم به اتفاقای خوبی که خدا رقم می زنه 


بی خودی حدس نزنیم آینده رو و بترسیم باهاش


خدا با ماست

۰۷آبان


حتی تصور یه همچین آسمون پر ستاره ای 


توی این حال و احوال 


فوق العاده س 


بشینی و فقط و فقط ستاره ها رو بشمری 


اون قدر بشمری که خودتو همه چیو فراموش کنی 


و فقط خدا بمونه و قشنگیاش

...

..

.

۰۶آبان


+ فقط خدا می دونه همه چیو


+ وای


+ ..................................................................................

...........................................................................................

................................................................................................

........................................................................................................

اندازه دلم تا فردا صبح باید نقطه بزارم


+ اینکه تو اون حالت صبح مهسا زنگ بزنه و با اون صداش و خنده هاش سرت خراب شه ، خیلی اتفاق قشنگیه 

چقدر جاش خالیه


+ وقتی یک کاری می کنند قلبت سنگ بشود و بخواهی برای همیشه بروی 


+ وقتی به ص می گویی مشکل بدجوری داری! حالا که می رود حرم دعایت کند . مطمئنی دعا کردنش جواب می دهد

خیر می شود حتی اگر ظاهر بدی باشد


+ ولی دعایش می گیرد و به خیر می شود 


+ جا دارد خداراشکر کرد 


+ اما آدمی که اسیر این ساختمان عصبیت شده ، شکرگزاری های این مواقعش ناب نیست 

چون دقیقا نمی داند چه می خواهد

چون توقعاتش زیاد است

چون صبرش کم است 

۰۴آبان

بعد مدت ها یه متن بلندتر یهویی نوشتم ! ازونا که میاد و می ریزه رو کاغذ 


البته نصفش دیشب و نصفش صبح :) هیچ منظور خاصی نداشتم فقط یه حس درونی بود ! یه تصویر 


شب


سایه و تاریکی 


نور مهتابی که نمی بینمش


تصویر زندگیم کنار زندگیت راه می رود 


نزدیک و جدا 


یک رد کوتاه نسیم بر آب 


دو تصویر لرزان ما ...


غرق در سکون و سکوت 


من کمی به هیچ و این سکون فکر می کنم 


نمی توانم در جایم غلت بزنم 


گوشه های عکس خیس شده 


یخ می کنم 


و شب تمام نمی شود


ما روی آب راه می رویم 


عکس های ما کنار هم روی آب راه می روند 


من بیشتر یخ می کنم 


نمی توانم نگاهت کنم 


نمی توانم غلت بزنم 


نمی توانم صحبت کنم 


و شب تمام نمی شود ...


تصویر زندگی ام کنار زندگیت راه می رود 





۰۳آبان

...



یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض .......

.......................................

...............!

۰۲آبان

بچه که بودم موضوع خواب هایی که می دیدم رو خودم انتخاب می کردم!


انگار یه برنامه خاص تلویزیونی بود و حتی تیتراژ هم داشت و این نوار فیلما می چرخید و من رویایی که اون شب می خواستم ببینم انتخاب می کردم . 


توی لحظه انتخاب خودمم غافلگیر می کردم یهو ! یعنی نمی دونستم انتخابم چیه و همش خودمو گمراه می کردم :)) 


البته گمون کنم این انتخاب فقط واسه لحظات اول بود ! شایدم نه نمی دونم 


جالبه که الان همینکه بتونم بخوابم خیلی خوب میشه و اگه کابوس نبینم که عالیه ! 


هیچ وقت فکرشو نمی کردیم که بعد ها وقتی ازون حالت بچگی در بیایم ، بین من های مختلفمون مدام چرخ می زنیم 


و تفاوتش بین آدما اینه که بعضیا از روی اراده و کنترل خودشون این رفت و آمد ها رو انجام میدن و بعضیا هم بدون آگاهی خودشون 


واقعا بحث جذاب و غم انگیزیه 


۰۲آبان

همین الانشم این دونفر به هم وصلن انگار


چه برسه اون موقع!!