برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

........ :)


+ گفت که با بال و پری ... من پر و بالت ندهم !

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی
۱۴مهر

هنوز بر سر عهد و وفای خویشتن است 


هنوز بر سر عهد و وفای خویشتنم 



به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است 


بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است


۱۱مهر


این چند وقته زیاد نوشتم 

یه دلیل خفه کننده ای هست که باید از درونم از بینش ببرم تا بتونم دوباره بنویسم 

یه چند وقت نبود حالا دوباره اومده 

دلایل دیگه هم دامن می زنه ! یکیشو بگیرید پاییز

توی پاییز برگ درختا می ریزه 

شاید اگه خودمونو به درخت تشبیه کنیم ، توی این فصل بتونیم بهتر بفهمیم ما دقیقا کی هستیم 

مطمئنا یک بعدی نیستیم 

وبلاگ آدمو روی یه بعد متمرکز میزاره . واسه هر کسی یه جوره 

بهتره که ننویسم 

نگران شکستن این تصمیم هم نیستم ... زندگی خودمه !


+ پاییز همیشه یه کاری می کنه که همه معادله هات به هم بریزه . جوری که به همه چی باید دوباره اعتقاد پیدا کنی

حتی به خودت ... به خدا 
۱۱مهر
خواهرمان خیلی دوست می دارد که قبل از عید 94 عروسی کند و برود سر خانه و زندگانیش:))

ما الان با چند تا مسئله رو به رو می شیم . اول اینکه من چقدر پول باید بدم که براش کادو بخرم و همچنین چی بخرم!! 

دوم اینکه وااااااااااااااااای! داره عروسی می کنه. تازه دیشب یهو با این قضیه رو به رو شدم 

خیلی یه طوریه . منی که وقتایی که خونه نیست برام سخته 

چون همه فشار میاد روم و من همیشه ازینکه اصل قضیه خونه باشم بیزار بودم . خصوصا توی این وضعیت . البته وضعیت خاصی نیست . اگه اون قضیه هم نبود یه چیز دیگه پیدا می شد . 

حالا وقتی نباشه باید مواظب باشم جو خونه خراب نشه یه وقت !

خدایی نکرده اخم نکنم که فک کنن من احساس تنهایی می کنم و هی اون راه چاره شونو بهم بگن :| 

تازههه ! مامان فقط با عطیه آروم میشه .  حرفای من براش واقعا تاثیری نداره 

فک کن تازه دلشم تنگ میشههه! 

دیگه مثلا تا این بیاد به ما سر بزنه من این وسط .... :))) 

خلاصه که باید یه راه حلی پیدا کنم . یه برنامه ریزی داشته باشم که همه چی خراب نشه 

راستش همه این کارا رو می کنم که کسی بهم دست نزنه !! دوست دارم جو آروم باشه که کسی کارم نداشته باشه 

اوممممممممم! ولی خودمم بعد این همه سال بهش وابسته شدم :( 

خیلی هم خب دوستش دارم ولی چه کار میشه کرد . زندگی باید مدام شرایطش عوض شه و یه جا نمونه و نپوسه 

زندگی که تغییر نکنه ، زندگی نیست 

اینکه حتی وقتایی که با همه دنیا قهری یکی باشه که توی اتاق بغلی نشسته و می تونی حتی کنارش بشینی همین جوری و یه چی بپرونی

یا خب یکی هست با هم تی وی ببینین ... یکی هست تنها نباشی تو خونه 

یکی هست باهاش حرفای خوب خوب بزنی 

یکی هست که دلشو بدونی و حرفاشو بهت می زنه چون بهت اعتماد داره :) یکی که حرفاتو بهش می زنی ! شاید نه همشو ولی خیلیاشو :)) 

یه آجی بزرگتر دیگه :)) 

البته ما هم مثل همه یه وقتایی دلخوری و ناسازگاری داریم ولی طبیعیه 

راستش من کلا به نیت عطیه پا به این جهان گشودم !! و دعا روانه ام کردند که همیشه همراش باشم 

من فک کنم کلا یه موجود همراه به دنیا اومدم :)))) البته خودمم این قضیه رو دوست دارم . کلا زندگیمو ، خوبی و خوشیاشو با تلخیاش و همه چی دوست دارم 

آدم از اشتباهات خودش تلخ می شه و می سوزه وگرنه اتفاقاتی که دست خودمون نیست قشنگن ! چون داشتان زندگی ما هستن 

اووووووووووه! چه ماجراهایی با هم گذروندیم . ماجراهایی از بچگی که فقط خودم و خودش می دونیم 

به خودم حق میدم رفتنش ازین خونه برام خیلی مهم باشه . تنها میشم . 

مامان همیشه میگه (خصوصا وقتایی که دلخوره) : من که مامانت نیستم عطیه مامانته 

عطیه خیلی وقتا می دونه چه جوری حال خرابیای منو خوب کنه ! حداقلش حالمو عوض می کنه 

منم می دونم :) 

متقابله :) 

ما خانواده مون خیلی تکه ! خیلی تنهاست ! کلا با کسی ارتباط خاصی نداریم . نه مهمونی می ریم مگر به زور و مهمونم بیاد خودش میاد :))) 

تصمیم گرفتم حالا که هنوز چند ماه وقته تا عروسی ( ایشالا زودتر عروسی کنن البته:))) مونده ، خودم باشم و خودم 

کارامو تنهایی انجام بدم . فیلم و خوردن و بیرون رفتن و ... هم تنهایی 

در عین حال بتونم خوش اخلاق هم باشم :))) :| 

مهسا هم نیست ! ولی خب خوبه دیگه !!! یهویی ترک عادت کنیم بهتره 

فقــــــــــــط می ترسم به نت معتاد شم بیشتر . چون بالاخره دیگه :(

البته نت هم معتاد شدن نداره . یا مطلب میزارم یا به در و دیوارش نگاه می کنم . کار دیگه ندارم که 

نمی دونم چرا اینقدر میرم سرش فقط :))) 

میخواستم ممنوعیت اینجوری نتی هم بزارم که گفتم فعلا نه ! باشه واسه دو هفته دیگه 

حالا ایشالا هفته دیگه یا هفته بعدش کلاسام شروع میشه و سرم خیلی شلوغ میشه . 

و همه چی رو به راه میشه 

ولی خوبه که زندگی آدم فرمونش دست خودش باشه !! همش کارای ناخودآگاه نکنه آدم :))) 

آخیش ......

خیلی مهمه که بتونیم تنها باشیم و از زمین و زمان هم دلخور نباشیم و به خودمونم فوش ندیم که چرا وابسته ایم به دیگرون 

خیلی مهمه که مسئول زندگی خودمون باشیم :) 


۱۰مهر


+ اشکای یخیمو پاک کن 

درای قلبتو وا کن 

صدای قلبمو بشنو 

من چه کردم با دل تو 


+ واقعا ادامه مطلب یهویی اومد !! قرار بود چند خط بشه نوشتنم ولی یهو رفتم تو دور خاطره بازی و نوشتم و نوشتمو لبخند زدم :) واسه دل خودم ثبتش کردم البته :)))


۰۹مهر

الان یه فیلم کوتاهی دیدم از سهیل رضایی !


جالب بود . شما هم ببینید لینک 


ادامه دادن خیلی مهمه ! درواقع اصلشه 


هر چه قدر دلتون باز تر میشه ، محدودیت های زندگی هم کمتر میشه



ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا 

تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن


۰۹مهر
زلزله ای بود
گذشت
۰۹مهر
یه روزی از همین روزای خدا ، برای همیشه برم!
برم یه گوشه از مازندران خودم
برم و هیچ کی ندونه کجام
من اینجا چی کار می کنم؟ کی اومدم؟
انگار این مدت زندگی نکردم. انگار فقط گذشته
نت ندارم!بهتر
۰۷مهر
همون طور که می دونید یا نمی دونید 

من امروز رفتم مشاوره تحصیلی گرفتم از آقایی که همش با گوشیش ور می رفت :) 

ولی خب راضی بودم از حرفاش خداروشکر 

و یه انرژی خوبی گرفتم و خوشحالم که مصمم تر شدم و هر چه قدر هم سخت باشه ، ممکنه 

خلاصه که آقاهه تهش هم نفهمید من چه جوری می خوام کنکور ارشد بدم . 

ولی خب مهم نیست چون همه همینجورن 

خودمم حتی اون اوایل درست نمی فهمیدم چی شده 

الانم همیشه باید چند وقت یه بار برای مهسا مرور کنم که چه جوریه و ....


+ دیروز رفتم مدرسه و دیپلممو گرفتم !! مهسا خیلی بی قراری می کرد ازینکه نیستم 

خلاصه که حسابی ناراحت شده بودم و .... وقتی بچه هارو دیدم که لباس مدرسه تنشونه  و فعلا قبل از عید توی یه منطقه امن ظاهری هستن ... دلم خیلی مردد شد 

خیلی بغض خفتم کرده بود ! هم به خاطر مهسا و هم اینکه فکر کردم چه تصمیم بدی گرفتم و حالا نمی تونم جبرانش کنم

ولی خب همیشه باید یک عدد عطیه ای باشه که یادت بیاره چرا این تصمیمو گرفتی و از رو احساس نبود

و اینکه در هرصورت جلو تر میفتم!!

وااااااااای همه بهم می گفتن چرا رفتی چرا و اینقدر چرا چرا ها گفتن که تردید های خودم برملا شد :))) 

دیروز معلم زیستمونو دیدم ! خیلی خوشال شدم دیدمش! دوسال معلممون بود . خیلی خوب بود

گفت وقتی رفتم سرکلاس ، اون آخرو دیدم و فهمیدم نیستی و فکر کردم خونتون عوض کردین

خیلی خوشم شد که حواسش بود نیستم 

خوشبختانه من زیستم خوب بود :)) ولی خب ترم دوم و کلا امتحان نهایی هامون خیییلی سخت بود حتی بعضی جاهاش انگار تو کتاب نبود 

اینجوری بود که از 20 ترم اول رسیدم به نمره ناخوشایند 

بعضیا فکر می کردن دو نمره میارن رو نمره هامون و تجدید نظر می کنن اما نشد 

به هرحال دیگه فرقی نمی کنه :)))

ولی من خیلی زود ناامید می شم و می ترسم :( خیییییلی حساسم 

امیدوارم این دفعه یاد بگیرم سفت و محکم برم 

خدایا شکرت 

امیدوارم همه اون مسیری که براش ساخته شدیم رو پیدا کنیم :) 



۰۶مهر

یه امنیت هایی هست توی زندگی ، که می تونی انتخابشون کنی 


می تونی خودتو راحت کنی و فراموش کنی همه چیو 


ولی می دونی چیه!؟ فک می کنم زندگی و این دنیا و... ارزش این گوشه امنیت رو نداره 


حس امنیت تو دل ماهاس! 


از بیرون نمیشه پیداش کرد !!


+ تنها بودن و موندن اصلا هم ترس نداره ... زندگی خیلی زود تموم میشه 


+ واسه فردا وقت مشاور تحصیلی گرفتم ! راستش برای ادامه تحصیلم دچار شک و تردید شدم 


+ نمی دونم چرا بعضیا از خوندن آرشیو وب آدم لذت می برن!! دیدم با دیدن اونا منم خیلی اذیت می شم و ااشتباهاتم خیلی یادآوری میشه در نتیجه یه تعدادی پست های قدیمی رو حذف یا ویرایش کردم :) 





۰۶مهر
زیباترین آرزو ... 




یه شب مرطوب

+ برام هیچ حسی ..............
........................................