به قول نادر ابراهیمی :
هلیا هیچ چیز تمام نشده بود .
هیچ پایانی به راستی پایان نیست .
در هر سرانجام ، مفهوم یک آغاز نهفته است . چه کسی می تواند بگوید «تمام شد» و دروغ نگفته باشد؟
+ پست قبل حذف شد ... چرا؟؟
نمی دونم چرا ... چرا !؟
آخه دختره ازین بازی هم خسته شده ... پایان هایی که آخرین نیستن .
پایان هایی که جنبه آزمایشی هم نمیشه نداشته باشن ... !! پایان هایی که وقتی داری میری همش گوشت تیزه که یه صدای ته چاهی بمون و نرو بشنوی
این بار قبل ازینکه دلگیر تر بشم از نشنیدن صدا ... خودم تمومش کردم .
+ محض اطلاع دوستان عزیز ... سرماخوردم!!! نزدیک نشید :|
کسی چه می دونه شاید دست کشیدن از بازی پایان ... ولش کن ...
وقتی ستاره ... می شکفه
تو دست سرخ پنجره
وقتی شب از حادثه ی بارون و بوسه می گذره
وقتی سکوت سایه ها ... آینه به آینه می شکنه
وقتی که خورشید می ره و ... دریا رو آتیش می زنه
فقط نگاه می کنم
فقط نگاه می کنم
فقط نگاه می کنم
***
به من دوباره پل بزن ...
معجزه ی رنگین کمون
که من بدون تو به شب... به سایه ها ... به آسمون
فقط نگاه می کنم
فقط نگاه می کنم
فقط نگاه می کنم
+ این آهنگ حامی همیشه برام دلنشین بوده ... همیشه چندوقت یه بار میفته تو دهنم ... مثل حالا :))
+ دارم سعی می کنم خوب شم ... از در پشتی ... تنها راه چاره پنهان من ... خدا صدا می کنه خب
همش شرایط به یه سمتی میره که بی اعتماد نشم ... که حوصله م سر نره .... که صبور باشم
ولی ... آخ اگه اشتباه باشه کارم :(
نمیخوام دوباره افسوس بخورم ................ دوباره قلبم بدجور بشکنه یا شاید بترکه
+ شرایط عجیبیه .... یه چیزی رو ناخواسته ... 10 ساله با خودتون کشیدین ... مثل یه کوله بار اضافی براتون بوده
هی چوبشو خوردین ... هی ...! ولی اون طرف قضیه ش هم هست خب
من به مثبتش نگاه می کنم و خداروشکر !
حالا تلاش می کنین برای نگه داری ازون کوله بار اضافه .... و میشه یه همراه عزیز؟ امیدوارم ...
+ عکس بالا رو جمعه گرفتم ... دوستش دارم
+ می گذره خب ... روزهای عمر زود می گدره خب
+ الان یک عدد کوفته و خسته م ....
صبح تا دوساعت پیش خونه خواهرمان بودیم :) کمکش :)
دیگه داره ردیف میشه
+ الان یک عدد تنها در خانه
یک عدد درحال دیدن سربه مهر .... کاش از اولش میدیدم!!
+ موقع رفتن خونه شون .. بارون می زد ... حالم خیلی عجیب بود
+ موقع یرگشتن باااااااد بود ... حالم عجیب بود
+ عجیبه ... عجیبم
+ خب هر آدمی باید شفای خودشو از خدای خودش بخواد
آره ...
+ سر به مهر تموم شد ... تهش چی شد؟؟ کسی می دونه
یعنی الان جی شد!؟
+ دوست دارم آسمون منو ببلعه تو خودش
+ یک سال گذشت ... یک سال پیش امروز همه چی آبی شده بود
همه جا آسمون
من تو آسمون بودم آویزون به یه بادبادک
بعد ازون من خیلی گفتم اشتباه کردم
ولی فهمیدم اشتباه من این بود که زیادی جدی گرفتم
بااید به همون حد آسمون رفتن برام کفایت می کرد
بارون ... عطریاس ... صلح ... کبوتر ...بوی خاک ...آبی روشن ... رهایی
همه اینا ...
لازم بود
برای من که ...
+ زندگی منو کجا می بری؟
+ حالا برای ما ...
جز آرزوی خوشبختی برای خیلی ها
چیزی نمانده ....
و ما امروز رفتیم به دشت و دمن و کوه و ....
و خییییلی خوب بود ! عکسای خوب بووووووووود :)
حالا می زارمشون ولی مونده تا نوبت ویرایشش برسه ...!!!
عکسای پارسال کلیش مونده
تو راه برگشتن خواهرجان به یاد قدیما یه آهنگی خوند که همیشه تو پیکان بابا بودیم می شنیدیم !:)
بعد من دقت کردم به شعرش دیدم چه قدر این تیکه ش جاااااااااالبه :
ای یادگار از تو غرور زخمی ام
ای فارغ ازمن فارغ از یادت نیم
بر من رقیبم را پسندیدی ولی
شادم که می دانی و می دانم کیـم
این عکس بالایی هم خودمان گرفتیم ^_^ از شاهکارات خودمان است:)))
+ خداروشکر اوضاع بهتره .... :)