همین الان قشنگ خط خطیش کردم. بس که بی ارزش بود...وگرنه من که بدم نمیومد
وقتی گوشی اندروید ... هوشمند ... لمسی ... نداری ... پس از هیچ چیز هم نباید خبر داشته باشی
اینکه مثلا فلان قرار در فلان جا کنسل شده ! نمی دونی و میری
+ البته واتساپ دارم ولی هیچ پیامی بهش نمیاد چند روزه .
+ یک سال ترک اعتیاد این تکنولوژی فکر کنم کافی باشه ... ! وقتشه یک فکر بهتری کنیم و خودمونو کمی غاطی تکنولوژی کنیم ... این بار بدون اعتیاد
+ امروز فهمیدم جمع درصدام 298 ! نه 99!!! چون حواسم نبود ضرب در ضریب کنم !
درصد خام رتبه 20 رو دیدم ...! حساب کردم . دیدم اگه این رتبه 1 بود قبول بودم رو لب مرز ولی فکر کنم رتبه 1 بالای 600 باشه ...
برای 20 که 585 شد ... !
البته به قول خانم نون سازمان سنجش کلا کارش معلوم نیست
واقعا بی دلیل لفتش می دن و ما باید تا اواخر خرداد صبر کنیم
+ درصد صبر من سابقا خیلی کم بود
ولی تو و سازمان سنجش باعث شدین که من ... خیلی صبور تر بشم ... ولی آخه چرا :((
+ دوست دارم مهر 94 شهر دیگه ای همین حوالی ، درحال خوندن رشته ای که دوست دارم ، باشم ...
بی خیال این کنکوره که دادیم رفت
داستانم دیروز حدود 14 صفحه بود که تموم شد ! تا حالا یه چیز تو این حدود ننوشته بودم .
نمی دونم خودشیفتگی یا چی!؟ وقتی خودم خوندمش به خودم گفتم : محشر بود فاطمه ^_^
ظاهرا اصلا چیز درست درمونی نیست ولی خودم دوست داشتم .
روزنوشتن های یک حیوون خونگی که اسمشو نمیگم!!!!!!!!!! :))
+ برای فراموش کردنت ... کمرنگ کردنت ... به آدم دیگه ای فکر نمی کنم
اما ... به مکان های خیلی دور و نه خیلی دور که فکر می کنم ...
که دوست دارم چند سال آینده هرجور که هست ... یه جایی خارج از این سرزمین باشم
مکان ها ... فاصله ها ... فرار ... خداحافظ ...
ایش ... این همه استرس کشیدم که بفهمم طی چند روز آینده معلوم میشه قبولم یا نه ؟؟
99 جمع درصدام ... دقیقا همینو قبلا حساب کرده بودم ...
بازم انتظار
کلا زندگی من با انتظار و تعلیق گره خورده ... :(
در همه موارد
من نمی دونمممم !! چرا 22 چرا 21 نه؟ :( ... اخبار می گفت 21
به هرحال فردا نتایج میااااااد :))
+ دیدین این بلاگفای حسود در نهایت چه جوری چند ورش رفت و خراب شد؟ ^_^ تا این باشه نظرات با آدرس ما رو تبلیغاتی نزنه و ... ما رو از لینکدونی مردم ور نداره ...
+ پنجشنبه جمعه ، شبکه (رادیو ) جوان ... ساعت 7 یا 19 بشنوید و بخندید خیلی :) برنامه توووووپ
هنوزم باورم نمیشه اشکان صادقی ما برگشته است ... زنده و آنلاین و رنده رنده :))
البته این هفته پنجشنبه برنامه ندارن ...
+ دیروز روز نوشتن بود ... بالاخره یه روزی آدم باید اولین و چرت ترین نوشته شو بنویسه ... مهم تموم کردنشه
گرچه اولین نیست ... اما بعد مدت ها که هست
یه آفتی به نوشتنم زده بود که یافتمش ... دلیلش هم می دونم ... یه روزایی باعث شد من خیلی تو دنیای خودم غرق شم و رو احساساتم دقیق شم
احساسات زودگذر یا دیرگذر ... ::))
حسامون چیزی نیست که بخوایم اینقدر بهشون اهمیت بدیم
من تقریبا دو سال بود که تخیل و نوشتن و مسیر خودمو از دست داده بودم .... خیلی گیج ... خیلی دور
می خواستم یه چیز خوب بنویسم اما یادم رفته بود نوشته ی خوب نباید اینقدر شخصی باشه ...
همش دوست داشتم از خودم و زندگیم بنویسم و این منو به بن بست می رسوند و با همه چیزایی که قبلا فکرشو می کردم فرق داشت
حالا دوست دارم مسیرمو پیدا کنم ...
من فهمیدم ما خیلی وبلاگ نویس شدیم ... می خوایم کتاب و داستان بنویسیم ولی توی صفحه ها مثل وبلاگ نوشتن عمل می کنیم ..
نویسنده شدن خییییییییییلی به وب نوشتن فرق داره ... پس بهترم هست آدم کمتر کمتر وب بخونه
از زندگی خود نوشتن یا نباید باشه یا سن خاصی داره ... اونم با هدفی خاص و به درد بخور
راستش هنر چیزی نیست که منبعش خود آدم باشه ... از طبیعته ... از اتفاقات ... دیدن ها ... خودش اتفاق میفته
پس چطور می شه بتونی با خودخواهی و تردید تو قضاوت ها و نه با دید بیرونی ... وقتی تو دریای خودت ... توهمات ... احساسات ... اتفاقات ... غرقی ، یه اثر هنری داشته باشی
وقتی سنت یه جوریه که اطلاعات منسجمی از خودت نداری و پرت و پلا می نویسی
حتی شعر هم همینطوره ...
آدم شاید از اتفاقی برای خودش الهام بگیره اما ... دیگه بعد از نوشته شدنش برای خودش نیست ... انگار از یه جا دیگه میاد و تو وسیله ای بودی فقط
چه حس خوبی هم ...
مثل مادری که قبل به دنیا اومدن بچه ش ... نمی دونه دقیقا چه شکلیه ... :)
سلاااااااام:)
دیروز خیلی روز جالبی بود واقعا! 1 رسیدم خونه :)))
11 تا کتاب واسه خودم خریدم ... همشونو خیییییلی دوست دارم ...:) :) :)
هنوز شونه هام (هردوتاش ) خیلی دردناکه .... یعنی دیروز که اس دادم گفتم یه طرفه شدم ، بعدش چند تا کتاب دیگه هم خریدم که هر دو تا دستم پر بود
کلا تلو تلو می خوردم :))))
کتابی که برای آموزشگاه گرفتمم ماشالا سنگین بوداااا !
الان تقریبا همه جای مصلی و محوطه شو بلدم . یه سال دیگه هم برم قشنگ ماهر می شم !!
واااااااای هوا خیلی خوووب بود ^_^
ولی یه نفرم پیدا نداشتم و نشد که باهاش باشم و تنها نباشم ... گمم شده بودم ولی شانس آوردم ^_^ خداروشکــــــر
در کلل واقعا خوب بود ... دوست داشتم
اون جا واقعا قشنگ بود ... حیفم اومد عکس نگیرم ... در ادامه مطلب می تونید عکسای نمایشگاهو ببینین:)