برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

امیدوارم این خاموشی بی پایان نباشه

برای سال های خاموشی

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

........ :)


+ گفت که با بال و پری ... من پر و بالت ندهم !

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی
۱۶ارديبهشت
هوررررررررررررررررررررراااااااااااااااااااااااااا 

فردا میرم (ان شا الله ) نمایشگاه کتاااااااااااب 

اونم به چه طریقیییییییی ... اصلا فکرشو نمی کردم ... :))) 

یهو یه سهمیه ارشاد از آسمون برام افتاد زمییییین 

منشی بودنم (سابقا) برام سبب خیر شد هاااااا ! جای رییس آموزشگاه میرم ^_^ ... البته بعد از این شاگرد هم محسوب می شم خب ...

هوررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا


+ خدایا ممنونم واسه این شادی های یهویی .... امیدوارم به همه از این یهویی ها بدی مهربووووووووون :) :*

+ کسی فردا هست همو ببینیم نمایشگاااااااه؟؟؟؟
۱۶ارديبهشت
از من دیگر اثری در آینه نیست...
پیدا کن تو مرا ...
این فاصله چیست !
...
... ...
... ... ... ... .
۱۵ارديبهشت

قبل از دوم راهنمایی غیر از شعر ، رمان و داستان نمی خوندم . شعر ولی همه چی می خوندم ... سهراب و فردوسی و حافظ و ... 


فردوسی رم خیلی دوست داشتم . 


دوم راهنمایی علاوه بر یافتن مهساجان ، پامون به کتابخونه هم کشیده شد که نزدیک مدرسه بود . 


اوائل رمانای ترسناک مخصوص نوجوانان از آر ال استاین می خوندیم ^_^ خیلی کیف می داد . مدرسه جن زده ، جیغ و ... 


بعد ازون تصمیم گرفتیم رمانای باحال تر و بزرگونه تری بخونیم . اولین رمانی که توجه منو جلب کرد و مهسا هم می گفت شنییده که قشنگه گوژپشت نوتردام بود . 


منم که اسم ویکتور هوگو خیلی شنیده بودم . برش داشتم و رفتم بخونم . 600 صحفه بود . اوائلشو به دقت می خوندم ... هرچی به اواخرش نزدیک می شد 10 صفحه به صحفه می خوندم که فقط بفهمم چی شد . 

اولاش خیلی احساس فرهیختگی می کردم دیگه بعدش کلا پشیمون شدم :))) 


این بود که ما ... تصمیم گرفتیم رمانی که نمی دونیم توش چیه نخونیم : | 


ولی انصافا هیچ وقت از قلم و افکار ویکتور هوگو خوشم نیومد . داستاناش جالبه ولی ... خوشم نمیاد خلاصه 


بعد ازون به خوندن همین رمان ترسناکا و چند تا علمی تخیلی و ... سرمون گرم بود 


که یک روز ... یک کتابی پیدا کردم که عاشقش شدم !


راز فال ورق  از یاستین گردر 


همون حسی که همیشه دنبالش بودم توی خوندن کتاب پیدا کرده بودم . بعدش دنیای سوفی از همون نویسنده پیدا کردم . 


فهمیدم چقـــــــدر من این نویسنده رو دووووووووووست دارم . 


اون موقع همیشه آرزو می کردم سوفی بودم ... و یکی پیدا می شد که برام نامه های رمزآلود بنویسه و نگران افکارم باشه در 15 سالگی 

و آخر با هم از بین خطوط سفید کاغذ فرار کنیم ^_^ 


بعد ازون خواب هایی با همین مضمون زیاد می دیدم :))) 


هرسالم 25 ژوئن رو توی تقویمم علامت می زنم .... با عنوان تولد سوفی و هیلده ^_^  


البته توی جریان زندگی آرزومو فراموش کردم و بهش فکرم نمی کردم ... !! 


فک حدود یه سال یا بیشتر بعد از خوندن کتاب منم 15 ساله شدم 


بعدشم دو سه ا کتاب کوچیک کودکانه ازین نویسنده خوندم ... 


دخترپرتقال هم خیییییییلی خاطره انگیز و تاثیرگزار شد برام . 


الانم یه لیست از کتابایی که ازین جناب نروژِی عزیز نخوندم تهیه کردم تا اگه ان شا الله رفتم نمایشگاه کتاب بگیرمشون 


خلاصه که اگه کسی ازمن بپرسه نویسنده ای که خییییییییییلی دوستش داری کیه !؟ و بیشترین کتاب رو ازش خوندی!؟ 


میگم یاستین گردر ... :) 


کتاباش خیلی به من حس میده ... خیلیییی .. یه حس مثبت مثبت 


همیشه فکر می کردم و می کنم که تو داستانای این آدم زندگی می کنم ... یا می تونم زندگی کنم ... یا نقشی داشته باشم ... یا درکی 





امیدوارم سلامت و خوشحال باشه ^_^

۱۴ارديبهشت



خوش‌تر از فکر می و جام چه خواهد بودن؟ تا ببینم که سرانجام چه خواهد بودن
غم دل چند توان خورد که ایّام نماند؟ گو نه دل باش و نه ایّام؛ چه خواهد بودن؟
مرغِ کم‌حوصله را گو غم خود خور، که بر او رحمِ آن‌کس که نهد دام، چه خواهد بودن؟
باده خور؛ غم مخور و پند مقلد منیوش اعتبار سخن عام چه خواهد بودن؟
دست‌رنج تو همان به که شود صرف به کام دانی آخر که به ناکام چه خواهد بودن
پیر میخانه همی‌خواند معمایی دوش از خط جام که فرجام چه خواهد بودن
بردم از ره دل حافظ به دف و چنگ و غزل تا جزای منِ بدنام چه خواهد بودن
۱۲ارديبهشت


صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب ما را ز جام بادهٔ گلگون خراب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد گر برگ عیش می‌طلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گِل ما کوزه‌ها کند زنهار کاسهٔ سر ما پرشراب کن
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم با ما به جام بادهٔ صافی خطاب کن
کار صواب، باده‌پرستیست حافظا برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
۰۹ارديبهشت

بعضی وقتا الکی الکی یه فکرایی می کنی ... بعد الکی الکی باور می کنی ... بعد الکی الکی میخوای درآی از باورت 


کلا الکی الکی ... محض خالی نبودن ... هه 


+ ... 


+ :) 


+ چه غم دارم که می دانم رسد صبح امید و من ... 

۰۹ارديبهشت

وای بچه هاااااااااااااااااااااااااااااا 


الان یه استرس بدی پیچید تو دلم ... آخه رفتم سرچیدم اعلام نتایج کنکور ... 


دیدم نوشته نیمه دوم اردیبهشت ................ :((( :)))))))) 


یعنی چی میشههههههههههه... اگه قبول شم چه قدر دوباره استرس می گیرم


اگه قبول نشم چی کار کنم؟؟؟؟ :( 



+ تا باشه ازین استرسا :) 


+ ارتودنسی کردما ... البته طبقه بالا رو فقط فعلا .... گفت ماه بعد بیا طبقه پایینتم بزاریم 


+ خواهرم دیروز منو دیده ... بهم میگه شبیه جوجه شدی :| :))))))) 


+ اینقدر درد داره ...! 


+ خییلی باحاله هی باید مسواک بزنه آدم ... من عاشق مسواک زدنم ... هی دهن آدم خنک میشه حال می کنه آدم ^_^ 



۰۶ارديبهشت


چه غم دارم که می‌دانم رسد صبح امید و من
ببینم بر تن دریا لباس نیلگونش را

چو دیدم دختر دریا ز خورشیدش به سر تاجی
نمی‌خواهم ز دنیا تاج و تخت واژگونش را...
۰۵ارديبهشت

همونجوری که فکر می کردم دوباره همه چی شروع شد . 


سخت ترین قسمتش بین دوطرف رو نگه داشتنه ... !!!! آدم اگه وکیل باشه وضعش خیلی بهتره چون بالاخره یک طرفو می گیره اما ... 


دیروز یه روز ناخوب بود . 


دیگه کنترل خشمم از دست خودم در رفته ... البته ترس زیاد هم هست . 


+ جیغ های کوتاه مدام و گریه ... چیزی که کودک درونم میخواست و انجام داد ... برای اولین بار


+ خسته م از دستشون ... خیلی خسته تر ازون که بخواد دلم بسوزه 


+ خانم ر زنگ می زنه . یه جوری براش صحبت می کنه که ... !! اون خانم خیلی چیزا رو نمی دونه ... برای تک تک جمله هایی که می گفت جواب داشتم ... 

ولی اصن مهم نیست کی چی فکر می کنه ... به درک 


+ فک کنم خیلی خوشگل بودم اون شب ^_^ ...^_^ ...^_^... 


+ هنوز نسل بعضی آدما منقرض نشده ؟؟ 


+ واقعا چی راجب خودش فکر می کنه وقتی منو به این نقطه می رسونه ؟؟ 

اون فراموش می کنه ... پناه می بره به خودش 


+ البته می دونید ... آدمی که به درونش آگاه شده باشه و خداشو دیده باشه ... خیلی آروم میشه 

این اتفاق ها تو زندگی دریای دلتو متلاطم می کنن 

کثیفی های دلتو میارن بالا ... تیرگی ها مشخص می شن ... 

معلومه توی یه صبح آفتابی خنک دریا خیلی خوشگل و قشنگه و آروم ... 

آدم تا می تونه باید اینا رو ببینه 

دست از لجبازی و چسبیدن به انواع و اقسام غرور های پوشالی برداره 

آشغالای دلشو تف کنه بیرون ... 


+ نه تو ایده آلی /// نه قراره ایده آل باشی ... عزیزم :) خودم جان :) 


+ خدای ما ... خدایی که جبران می کنه ... :* :* 

فقط کافیه تو هرلحظه زنده شی و دست برداری از خودت ... همون خود الکی که ساختی 



یادم باش ... که یادتم ... خب؟؟

گرچه داره یادمت میره ...

نمی شناسمت ...


۰۵ارديبهشت

سلام