بعضی وقتا الکی الکی یه فکرایی می کنی ... بعد الکی الکی باور می کنی ... بعد الکی الکی میخوای درآی از باورت
کلا الکی الکی ... محض خالی نبودن ... هه
+ ...
+ :)
+ چه غم دارم که می دانم رسد صبح امید و من ...
بعضی وقتا الکی الکی یه فکرایی می کنی ... بعد الکی الکی باور می کنی ... بعد الکی الکی میخوای درآی از باورت
کلا الکی الکی ... محض خالی نبودن ... هه
+ ...
+ :)
+ چه غم دارم که می دانم رسد صبح امید و من ...
وای بچه هاااااااااااااااااااااااااااااا
الان یه استرس بدی پیچید تو دلم ... آخه رفتم سرچیدم اعلام نتایج کنکور ...
دیدم نوشته نیمه دوم اردیبهشت ................ :((( :))))))))
یعنی چی میشههههههههههه... اگه قبول شم چه قدر دوباره استرس می گیرم
اگه قبول نشم چی کار کنم؟؟؟؟ :(
+ تا باشه ازین استرسا :)
+ ارتودنسی کردما ... البته طبقه بالا رو فقط فعلا .... گفت ماه بعد بیا طبقه پایینتم بزاریم
+ خواهرم دیروز منو دیده ... بهم میگه شبیه جوجه شدی :| :)))))))
+ اینقدر درد داره ...!
+ خییلی باحاله هی باید مسواک بزنه آدم ... من عاشق مسواک زدنم ... هی دهن آدم خنک میشه حال می کنه آدم ^_^
همونجوری که فکر می کردم دوباره همه چی شروع شد .
سخت ترین قسمتش بین دوطرف رو نگه داشتنه ... !!!! آدم اگه وکیل باشه وضعش خیلی بهتره چون بالاخره یک طرفو می گیره اما ...
دیروز یه روز ناخوب بود .
دیگه کنترل خشمم از دست خودم در رفته ... البته ترس زیاد هم هست .
+ جیغ های کوتاه مدام و گریه ... چیزی که کودک درونم میخواست و انجام داد ... برای اولین بار
+ خسته م از دستشون ... خیلی خسته تر ازون که بخواد دلم بسوزه
+ خانم ر زنگ می زنه . یه جوری براش صحبت می کنه که ... !! اون خانم خیلی چیزا رو نمی دونه ... برای تک تک جمله هایی که می گفت جواب داشتم ...
ولی اصن مهم نیست کی چی فکر می کنه ... به درک
+ فک کنم خیلی خوشگل بودم اون شب ^_^ ...^_^ ...^_^...
+ هنوز نسل بعضی آدما منقرض نشده ؟؟
+ واقعا چی راجب خودش فکر می کنه وقتی منو به این نقطه می رسونه ؟؟
اون فراموش می کنه ... پناه می بره به خودش
+ البته می دونید ... آدمی که به درونش آگاه شده باشه و خداشو دیده باشه ... خیلی آروم میشه
این اتفاق ها تو زندگی دریای دلتو متلاطم می کنن
کثیفی های دلتو میارن بالا ... تیرگی ها مشخص می شن ...
معلومه توی یه صبح آفتابی خنک دریا خیلی خوشگل و قشنگه و آروم ...
آدم تا می تونه باید اینا رو ببینه
دست از لجبازی و چسبیدن به انواع و اقسام غرور های پوشالی برداره
آشغالای دلشو تف کنه بیرون ...
+ نه تو ایده آلی /// نه قراره ایده آل باشی ... عزیزم :) خودم جان :)
+ خدای ما ... خدایی که جبران می کنه ... :* :*
فقط کافیه تو هرلحظه زنده شی و دست برداری از خودت ... همون خود الکی که ساختی
یادم باش ... که یادتم ... خب؟؟
گرچه داره یادمت میره ...
نمی شناسمت ...
بیست دقیقه پیش رسیدیم خونه .
امروز کلا گیج بودم . خیلی ضعیف شدم . فشارمم هی پایینه
+ حس کم آوردن بین آدم های معمولی جامعه در مواردی
+ حس اینکه چرا ما رو اینقدر از بعضی چیزا دور نگه داشتن که بقیه بهمون نگاه دلسوزانه و مسخره داشته باشن
+ واو ... فرداشب :) :| امیدوارم به خیر بگذره
+ وااااای اتاقم اینقدر نامرتبه که...! این چندوقته این جوری سابقه نداشته :)))
+ دیگه آبرو و ملت چه فکری می کنن مهم نیست ... یعنی تا یه حدیش دیگه مهم نیست
تنها چیزی که دنبالشم اینه که ظاهرا همه چیز به خوبی باشه و بره
+ وقتی خدا رو تو قلبت حس کنی ... احساس ترس و تنهاییات خیلی کمتر می شه
+ چی درسته ... چی غلط!!!!!!!
+ فردا که تموم شه ... دوباره روز از نو روزی از نو خیلی چیزا ... دوباره من که خسته تر از همیشه م دربرابر دونفر
دو نفری که باهاشون زندگی می کنم
دوباره ...
+ این همه وقته (چندساااال ) چندوقت یه بار یه آرزوی بد دارم و دنبال نشونه هاشم
این دوسالی خیلی اوج گرفته
کی و کی این فکرو کاشت تو مغزم؟ من؟ خودش؟ (این خواسته وآرزو اصن چیز احساساتانه و قابل تلاشی نیستااا) (درواقع اسمشم آرزو نیست)
+ خدایا خودت شاهدی
+ من خوبم :) حالم خوبه ... فقط یه کمی خسته م
+ وقتی کم میاری... باید یه هویتی از خودت بسازیو بری توی یه قالب خاص که خراب و ویران نشی که حمایت شی... چه بازی !!!!!!
خیلی یاد کوچکی هام افتادم
ما ثابت نیستیم ...
وسایلش را جمع کرد و برفت . تا چند روز بعد که آب ها از آسیاب افتاد برگرده دوباره .
منم نمی تونم خوشحالیمو پنهان کنم . ههییییی:)))
+ از صبح بیرون بودم . هی اومدم خونه هی دویدم رفتم بیرون .
+ خدایا ... هیممممم! ما به جز تو کسی رو نداریماااا :* :)
+ دلتنگی نام دیگر این روزهاست
وقتی از این همه رهگذر ...
یکی تو نیستی ... (سارا دستان)
+ از بازگشت به گذشته خیییییلی بدم میاد . اونم در رابطه با کارهای گذشته
اونم نه گذشته 3 یا 4 سال اخیر
قبل از اون :(
چرا باید آدمای گذشته هی کارشون بیفته به ما ... ینی کارم بیفته به اونا! اونم ناخواسته
من تا بتونم ازین قضیه فرار می کنم .... از دست این خانم نون
نمیخوام باهاشون راجب کارایی که کردم و نکردم حرف بزنم .
چقدر تلاش کردم و نافرمانی و لجبازی که از زیر یه سری عناوین جمع کردن در برم .
البته کار منم درست نبود و دوست دارم جبران کنم اما برای خودم . به بقیه چه ربطی داره
برام نگاه حسرت آور و تاسف برانگیز اون آدم خیلی می تونه سخت باشه
وقتی بگه این همه ساااااال و تو؟؟
خدایا لطفا از سرم رفعش کن ! من آدم می شم :(